بعضی وقتا یه اتفاقاتی تو زندگی ادم میفته ادم دوست داره خونه تکونی کنه البته در مورد ما باید بگیم خودتکونی یا شایدم بهتر بگیم ذهن تکونی. نمیدونم قبلا هر چه اینجا نقد گذاشتم به چالش کشیده شد و نتیجه مثبت ایجاد نشد. به قول برخی دانشجویان ظاهرا جاذبه و دافعه ما خیلی زیاده! در هر صورت در راستای بازاندیشی در ذهن و خودمان نیازمند یاری دوستان هستیم انتظار داریم دوستانیم که همیشه بی صدا میان و میرن این بار یاریمان کنن. نقدهای منصفانه شما را خریداریم. انتظارم اینه که دوستان دقیق حرف بزنن!! البته از نقد ساختارزدایانه مورد تایید “بیستا”  با رویکرد “دریدایی” استقبال میکنیم به شرطی که تمام شرایط اون نقدا داشته باشه (چه شود)

6 thoughts on “نقد!

  1. به نام خداوند متعال
    سلام استاد عزیز، امیدوارم حالتان خوب و احوال و اوضاع و امورات بر وفق مرادتان باشد.
    بعد از مدت ها خوشحالم از اینکه می تونم دوباره با شما و دوستانم ارتباط داشته باشم و از دیدار مجازی با آنها لذت ببرم. اکثر ما آدمها تا موقعی که به روند عادی زندگیمان عادت کرده و انس گرفته ایم کمتر پیش می آید که به عوامل خوشبختی و سلامت روح و جسممان دقت کنیم. گاهی عواملی باعث می شود احساس کنیم در زندگیمان یک لول از آنچه داریم(در همه زندگیمان)پایین تر آمده ایم، که گاها از آن راضی هستیم یا نیستیم ولی شکری می کنیم و با آن کنار می آییم یا به شدت در حال تغییر آن بر می آییم چون نمی خواهیم آن سطح از رضایتمندی از زندگی را بپذیریم.خلاصه اینکه خوشبختی و سعادت در زندگی امری نسبی است که هر کس با توسل جویی به صفتاتی که در وجودش است می تواند آن را با تمام وجود احساس کند و یا اینکه با توجه کردن به صفات دیگری که باز در وجود خود او است زندگی را بر خود و دیگران تلخ و گزنده کند. قناعت، نرم دلی ، شتاب در کار خیر، خوش خلقی و خوش زبانی، محبت بدون چشم داشت، چشم پوشی و….کدهایی و فرمولهایی سعادت و خوشبختی ما با دیگران هستند و عجول بودن و بی حوصلگی و تند زبانی و خودخواهی و خودرأیی،سخت گیری، سرزنش کردن مداوم، عیوب دیگران را در جمع به او گفتن و خیلی موارد دیگر کدها و فرمولهای دوری ما از خودمان با خود و دیگران است.
    امید که تمام خوبیهای هر کس در وجود او شعله ور شود تا همه از بودن در کنار یکدیگر لذت ببریم و دافعه ما فقط برای شیاطین جنی و انسی و دشمنان مردم مظلوم و دشمنان اسلام عزیز باشد.

  2. سلام
    شما همیشه نقدپذیر نشون میدید اما در عمل خودرأیی دارید! یعنی اگر شخصی مطابق نظرتون حرف kزنه و اصولش با اصول شما فرق داشته باشه یا حرف حقی بزنه که البته تلخه، به چالش میکشونیدش و کاری میکنید که نتیجه ای حاصل نشه اون بنده خدا هم از حرفش توبه کنه. گیر مشتی اسامی و اصطلاحید. علم زدگی دارید. پس منتظر نباشید نتیجه بگیرید تا وقتی خودتونو تغییر ندادید و به جای لجبازی، همسطح بقیه شدن و پذیرش نقد مشفقانه رو برنامه کارتون قرار بدید.

  3. سلام

    لبخند جان قرار شد نقد کنی.جهت اطلاع باید عرض کنم که نقد کردن یعنی خاکستری دیدن یعنی سیاه و سفید رو باهم دیدن. ظاهرا شما فقط سیاه دیدی.این همه خوبی.لااقل به یکیش اشاره میکردی.

  4. سلام استاد گرامی.
    ذهن تکونی نسبت به چه چیزی؟
    ما که مستعد نقد کردنیم! اما در شرایطی که کسی متوجه خودش و اطرافش و کارش نیست.ولی اگه رسما خواسته بشه نقد کنیم، احساس می کنیم نقدکردن دیگه خیلی ضرورتی نداره.
    ولی خارج از سئوال شما، این ایام فرصت خیلی خوبی برای ذهن تکونی همه هست، مخصوصا که عرفه هم نزدیکه.
    فعلا ما بریم رویکرد دریدایی و … را بخونیم شرایط نقد را یاد بگیریم…

  5. سلام اول از همه بگم تأیید شدن و نشدن برام مهم نیست مهم عملی کردن حرف خودمه که وقتی این پست رو گذاشتید گفتم بعد از دفاع نقد میکنم. البته من رو چه به نقد شما! اما یه چیزی هی یادم میاد بعد میره روی اعصابم اما راجع بهش که فکر میکنم می بینم که این تأثیر رفتار خودم بود و از ماست که بر ماست! شاید نقد خودمه. فکر نمیکردم حالتی رو بوجود بیارم که بگید دیگه دانشجوتون نیستم اما دستی دستی… باور کنید به اشتباه خودم واقفم و دیگه شرایط رو مثل قبل نمیکنم و پای پیامد رفتارم وامیستم.
    نقد: همکارتون سر دفاع حرف جالبی زد که علیرغم دیردریافتنم به زعم عده ای، نمیدونم چرا اون حرف همون موقع ذهنمو درگیر کرد؟! اینکه دانشجوها همون اول فکر میکنن قراره همه مشکلات بشری رو حل کنن. و این حرف راجع به من خیلی حقیقت داره. تو قضیه ای که براش این حرف گفته شد، شاید بی دقتی در ارجاع باعث شد اما من تو نقد شما و بقیه خیلی سرخودمعطلانه و سرشار از اطمینانی که چیزی جز جهل برام نساخته بود نوشتم و حرف زدم. فکر کردم کی هستم؟ خودمو با کیا مقایسه کردم و به خودم اجازه دادم بدون داشتن ذره ای دانش بارها شما رو زیر سؤال ببرم؟ می دونم حق دارید تک تک شیطنتهام رو نبخشید کارایی که ناشی از همین اعتماد بنفس کاذب و سرخودمعطلی بود.
    نقد یک دانشجو نهایت میتونه تو این چیزا باشه: استاد کی به کلاس اومد و کی رفت، درس رو چطور داد، چقدر برا آموختن دانشجوهاش وقت گذاشت و اخلاقاً چطور برخورد کرد؟ و…
    مدیریت زمان شما: من با شما کلاس نداشتم اما تو جلسات و کلاسایی که بودید و من با افتخار حضور داشتم، شما دقیق تر از دقیق بودید. انقدر دقیق هستید که به همه دانشجوهای کلاس اطلاع دادید که فلان روز نمیاید ولی به کسی که عضوش نبود نگفتید و این رو دوجور میشه نگاه کرد: احساسی:”مگه دکتر ندید من از راه دور میام؟ چرا نگف؟” منطقی:”چقدر دقیق و حواس جمع! احسنت” شما حتی در وضعیتی که میدونستم زیاد از نظر روحی سرحال نیستید، کلی زودتر دفاعم اومدید. شما تمامی میلای من رو که سر انجام پایاننامه ام میدادم فوراً جواب میدادید یعنی شما فوق راهنما بودید. و خودتون میدونید گروه چه خبر بود و من اگه شما استادم نبودید به هیچ جا نمیرسیدم.
    نحوه تدریس و آموزش: رشته شما ایجاب میکنه که واقعیتها رو ببینید و سر کلاسا بگید تازه من باهاتون واحد درسی نداشتم پس قضاوت الکی نمیکنم. اما سر پایاننامه: شما هر وقت توضیحی میخواستم و سؤالی داشتم جواب میدادید هیچوقت بهم یاد ندادید دنبال غذای حاضر و آماده علمی برم و وقتی میدیدید که زیادی دارم وابسته بازی و بی عرضه بازی درمیارم، محل نمیذاشتید تا خودم راهم رو پیدا کنم شما در نحوه آموختن بی نظیرید اما شیوه تون تو رشته ما جواب نمیده و من متأسفم که این ضعف هست! من ولی فقط با این شیوه یاد میگیرم یعنی شاید بیشتر برگرده به فضایی که خودم داشتم و سعی کردم باهاش کنار بیام و رشد کنم. برا همین همیشه اومدن از شما کمک گرفتن برام راحتتر بوده و عتابتون دلپذیرتر بوده تا اینکه برم و دلسوزی این و اون و نوشتن از خودشون توی کارم رو که چیز معمولی تو رشتم هست رو تاب بیارم. از این بابت من خیلی بهتون زحمت دادم. اما یه چیزی هست: اینکه تو همکلاسیم کار بین رشته ای خیلیا برداشتند اما کسی واقعاً کار بین رشته ای نکرد. این تو نتیجه شون مشهود بود اما کار من به لطف خدا و کمک شما خوب بود کاری که الان داره روز به روز بهتر میشه. آدمی که میخواد تو فضای بین رشته ای کار کنه، چون گروه دوم براش ناشناخته هستش ناخدآگاه دچار اضطراب و افسردگی میشه تازه تو گروه خودشم میبینه برا داخل رضته ایها بیشتر ارزش قائل میشن… نباید کم بیاره اما خب اگه کم آورد باید بهش فرصت داد! روز دفاعم از حرفایی که در مورد تعلیم تربیت زده شد توسط استادان داخل رشته ای، تصمیمم برا ادامه کاری که شروع کردم جدی تر شد و وقتی رفتم کارای تربیتی(بخونید اخلاقی) که تو رشته ام شده بود رو خوندم تصمیم جدی تر گرفتم که محکم باشم و کاری که شروع کردم رو که آخر هم حتماً نداره، ادامه بدم. من مطالعه زیادی نداشتم از خودم راضی نیستم اما فکرم بسته نبود متأسفانه حس کردم سه ساعت روضه بخونم هم فکر کسی رو نسبت به کار تربیتی- ادبی درست نمیتونم تغییر بدم و چاره اش پیشرفت در دو عرصه عالم شدن در زبان و ادبیات فارسی و محجکم کار فلسفی- تربیتی انجام دادن در متون ادبی هستش. الان خوب این نکته که توی زندگی نامه سایتتون هست رو میفهمم: کار علمی و صحبت با شما، انگیزه بی اندازه ای به هر کسی میده. انگیزه ای موندنی و نه چیزی که با حرف سطحی بدست بیاد چون شما با نگاه به واقعیتها، کوشا و پرتلاش هستید(البته الان که آدم شما رو میبینه دلش میخواد گریه کنه که چرا چنین شخصی ناراحت و خسته به نظر میاد؟ کاش یه کم به خودش استراحت میداد)
    اخلاق: شما وظیفه تونو انجام میدید و حتی بیشتر از اون رو. استاد شما کم نمیذارید من درست چهار هفته پیش افتادم سر یه لجبازی و نتیجه منفیش بیشتر متوجه خودم شد ببخشید. البته شمام مصداق آیه و لن تجد لسنه الله تبدیلا میباشید. یه ۲۰ درصد هنوز به خودم حق میدم اما اگه اونطوری نمیکردم معلوم نبود اصلاحات رو واضح بگید یا نه؟! انتظار نداشته باشید یه انسان بالغ با یه بچه که تازه راه افتاده یه خروجی داشته باشند. اشتباه کردم از اونا بگذرید کلاً فراموششون کنید استاد.
    ادامه: سراغ شما اومدن و سؤال پرسیدن یعنی تجربه یک آموختن بدون حاشیه و فشار و استرس و یعنی آدم حساب شدن و دیدن رفتاری بدون توهین به عقل، هوش و شعور. با شما مشورت کردن یعنی: رسیدن به جواب صحیحی که ممکنه خود آدم بعد کلی تجربه بد بهش میرسه و این رو چه تو رفتار علمی و چه تو رفتار سیاسی تجربه کردم. مثلاً وقتی چندتا میاند دفترتون شما دقیق و به نوبت جواب میدید سرهم بندی هم نمیکنید مگر اینکه خود طرف بخواد توجیه کنه و بهونه بیاره. شما تو مسائل شخصی افراد سرک نمیکشید و آدم برا همین با اطمینان ازتون کمک میگیره و خیالش جمع هستش که احدی از حرفش با خبر نمیشه خصوصاً اونایی که نمیخواد بدونه. شما براتون فرق نداره کی چطور فکر میکنه خصوصاً از نظر سیاسی یا پیرو چه سبک علمی هستش، با همه خوبید و کار میکنید. جوری خالصانه و اثر گذار احساساتتون رو نسبت به مسائل خصوصاً مذهبی بیان میکنید کهپیداست از دل برآمده و بخاطر نگاه نزدیک به شما شاید درکش برام خیلی راحت بوده. وقتی از فعالیتای جبهه دیگرتون مینویسید و از شور و هیجان کارها، با توجه به شناختی که هست هی دنبال موفقیت کارتون هستم. ساده و دون ترس و صریح میگید و ترسی از مخالفانتون ندارید/ تحسین برانگیزه و من میخوام انقدر بزرگ باشم اما حیف که اشتباهاتم زیاده. ولی دارم تمرین میکنم کمش کنم پس به عنوان استاد، ازتون میخوام صبور باشید هستید اما بازم!
    دانشجوها ممکنه وقتی میرن تو مقاطع تحصیلات تکمیلی، با یه استادی کار کنن. من تجربه کار با دو سه تا استاد رو در حین ارشد داشتم اما هر بار چی شده؟ لابد طبعم نخورده بهشون! با بعضیا حوصله حرف زدن نداشتم بعضیا راهنمام نبودند و بعضیا… استاد! شما واقعاً استادید.
    گاهی نقد هست که چرا استاد جدیداً وقت نمیذارن برا دانشجوها؟ من مخالف این نقدم! استاد نباید محل بذاره دانشجو باید بخواد و شما به خواستن دانشجوها بها میدید نه به حضورشون و خواستن فقط لفظی نیست. شما تو یه مرجله موندن و حرکت نکردن رو دوست ندارید… من وقتی خودم بخوام استاد کمکم میکنه ولاغیر.(حیف نست خیلی از اینا رو دیر فهمیدم؟ حالا بذارید بعد از این تجربه ها، بازم دانشجوتون باشم با درست کردن رفتارم؟؟؟؟؟؟ علیرغم اینکه زیاد خواهش نمیکنم اما از شما در حد… خواهش میکنم) همش فکر میکنم بعد از این اگه به شما بگن: کار علمی ۱۳۵ رو تأیید میکنید و میشه باهاش کار کرد؟ چه جوابی میدید؟ من جواب فعلیتونو میدونم نمیخوام این باشه. ضمناً یه اشتباهاتی کردم به گروه خونی خودمم نمیخورد من قدر خیلی چیزا رو ندونستم هرچند آدم از یه ثانیه بعدش خبر نداره اما میخوام جبران کنم. ضمناً اگر که زمانی با شما بحث کردم قصدم راحتتر کردن شرایط یا روحیه دادن به خودم بوده. حقیقت اگه نشان دهنده ضعف افراد باشه، عمدتاً سخت باور آدم میشه. شاید بازم جسارت کردم کسی نقد میکنه که خودش حرفی برا گفتن داشته باشه. مثل افرادی که ضعفای یه دولت رو نقد میکنن و وقتی خودشون مسؤول میشن…”به جهنم” دعا میکنم آنچه میخواهید که شک ندارم در راستای مصلحت خداست، بشود. شک نکنید در آشفتگی ها و ناراحتیهایی که دارید بقیه هم شریک هستند منو ببخشید به خاطر رفتارای تو اَم با خودخواهی ها گاه و بیگاهم.
    استادی که با وجود شما “توانستن” برای خیلیها معنا میشود.

  6. ضمناً شما دقیقاً کاری و توصیه ای رو میکنید که هر دانشجو لازم داره و نه اینکه چی دلش میخواد بشنوه و نه اینکه: به همه یه توصیه واحد کنید. مثل اینکه بخوان از ملت مالیات بگیرن، عده ای یکسان از همه یه مبلغ میگیرن و عده ای به فراخور حال هر کسی.
    پارسال یکی هی گفت “دکتری، دکتری” و من فکر کردم با شناخت میگن اما بعد فهمیدم این توصیه به صورت تکیه کلام هستش که به ضعیف تر از من، قویتر از من و امثال من میگن. در همون حین شما مصرانه گفتید نه و ممکن بود به دیگری بگید که بره. امسال توصیه ای متفاوت داشتید که نه جنبه مثبت و تشویق بر شرکت داشت و نه جنبه دور کردن ازش.
    تو فکرم مرور میکردم که چه قشنگه! یکی ته راه رو یه جایی وسط راه میبینه و نشون میده و میگه: بدو بهش برس و یکی هدف رو فراتر نشون میده و بدون اینکه رها کنه فرد رو، میاد و ابزار رسیدن به هدف میانی و بعدش هدف نهایی رو بهت معرفی میکنه. بعد ذهنم دنبال ریشه یابی این دو نگاه رفت و آخرش بخاطر همین جمعبندی، فقط تونستم ملتمسانه بخوام که بازم استادم باشید. من دو سال دنبال این بودم که دانشجو بشم اما دانشجو نشده دیگه دانشجو نیستم!! این همون چیزیه که بخاطر ترس ازش تو یه قسمتی از کار، توقف کردم که عمداً طولانی تر بشه! ببخشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *