یه دوست حسش اینه من بازی میکنم چهار سال پیش تو یه موقعیت بغرنج جسورانه میدون اومدم تا تمام مسئولیت کار اونا که هیچ کس قبول نمی کرد برعهده بگیرم هر چند بعدها یه سیستم مسئولیت قبول کرد اما اون روز دست به قلم بردم و کتبا تمام کارا بر عهده گرفتم. نمیدونم اون روز […]
من با توام!
یه دوست تمام تلاششا میکنه ما زاویه نگاه و حرکتمونا تغییر بدیم و ما بی خیالیم. یکی پیام داده بود و ابراز محبت، برا من که دقیقا میدونم به زودی چه اتفاقی براش میفته پیامش معنی اخرین دست و پا زدن بود حس خودش چی بوده موقعی که پیاما می نوشته فقط خدا میداند. امروز یه […]
عزت!
هوای عاشقی!
این روزا خودم مسئولیت میدانی یه پروژه را برعهده گرفتم. وقتی خودم میدون میام لازم نیست کاری بکنم، اما انرژی و ظرفیت نیروهام توان میگیره و چند ده یا شایدم چند صد برابر میشه! وقتی خودم میدون میام یعنی هنوزم ادم سالای قبلم ده سال یا شایدم بیست سال جوانتر از امروز. نمیدونم چه سریه […]
بی باکی!
بی باکیم برگشته سر جای خودش. اینکه این بی باکی کی و کجا نمود بیرونی پیدا کنه نمیدونم اما نشانه هایی هست برای اینکه معلوم بشه عین قبلم پر از بی پروایی و بی باکی. دومینو اول ده درصدش جلو نرفته اما بی اراده ما دومینو دوم و سوم هم فعال شده. نمیدونم چه سریه […]