اينجا، اين سوال پيش ميآيد که آيا عدالت اجتماعي و آزادي فردي ضرورتاً با هم در تضاد هستند؟ آزاديخواهان افراطي چنين استدلال ميکنند که آزادي منطقي مردم در استفاده از منابعي که به حق به دست آمدهاند، آنقدرگسترده است که براي سياست و عملکردهاي عدالت اجتماعي مجالي باقي نميگذارد. ديدگاهي که به صورت گستردهتر به […]
عدالت۱۲
در حقيقت ممکن است منحصر کردن عدالت اجتماعي به ارزيابي اعمال و نهادها که به عنوان الگوهاي از پيش سازمان يافتهي فعاليتهاي انساني شناخته شدهاند، امري بسيار محدود کننده باشد. فرض کنيد که در بازار مسکن، در ميان بخشي از اکثريت افراد اجتماع، تنها به خاطر تعصبات قومي، نارضايتي گستردهاي براي فروش خانههايشان به افرادي […]
عدالت ۱۱
در برقراري عدالت اجتماعي غالباً خود دولت بدون همکاري ديگر نهادها و موسسهها ناتوان خواهد بود. لذا اگر ما حقيقتاً در انديشه عدالت اجتماعي هستيم بايد اصول آن را در نهادهاي فرعي دولت به کار ببريم تا به صورت فردي يا همراه با هم پيامدهاي توزيعي را ايجاد کند که در سراسر جامعه گسترش يابد. […]
عدالت ۱۰
به هنگام بيان اين مطلب که عدالت اجتماعي به چگونگي توزيع امتيازات و نقصانهاي بين افراد جامعه مربوط است ، بايد مراقب باشيم تا استنباط ما از «توزيع کردن» بيش از حد تحت الفظي نباشد. به خصوص، بايد از اين انديشه اجتناب کنيم که موسسات مرکزي توزيع کنندهاي وجود دارند که سهميهي منابع افراد را […]
عدالت ۹
بنابراين اينها مواردي مرزي هستند: عدالت اجتماعي در ارتباط با روشي است که با آن منافع و مسووليتها براي افراد بر اساس اين فرضيه مقرر ميشود که اين منافع و مسووليتها ميتوانند به عنوان ارزشي در نظرگرفته شوند که نسبت به فرد خاصي که قرار است آنها را دريافت کند، مستقل عمل ميکند. تا جايي که […]