نخست اينکه، هويت ملي تمايل به خلق پيوندهاي محمکي از انسجام ميان افراد سهيم در آن دارد، پيوندهاي بسيارمستحکم که تفاوتهاي فردي، مذهبي، قومي و غيره را تحت الشعاع قرار ميدهند. اجتماعي که به اين صورت شکل گرفته باشد تبديل به گروه مرجع طبيعي ميشود که در اين زمان مردم از خود ميپرسند آيا سهمي که از منابع به خود اختصاص ميدهند، عادلانه است يا نه؟ آنان وقتي به اين امر ميپردازند آيا درآمد آنها بسيار پايين است؟ آيا فرصتهاي آموزشي که در دسترس کودکانشان است، مناسب هستند يا نه؟ در وهلهي اول خود را با همگروههاي خود ميسنجند تا با افراد خارج از گروه. من ادعا نميکنم که عدالت رسماً نيازمند انحصار اين ديدگاه خاص است، ولي مدعي آنم که اصول مورد استفاده ما هميشه به عنوان يک حقيقت روانشناختي، در درون جوامع محدود به کار ميرود و توان تلفيقي هويت ملي به اندازه کافي، عظيم است تا جامعه ملي را به جهان توزيع عمده تبديل کند. گاهي حس عدالت ما ممکن است شديداً درگير امر توزيع در واحدهاي کوچکتري نظير کارگاهها باشد، اما تصور اين رويداد درون واحدهاي بزرگتر در ارتباط با دولتهاي ملي، امري دشوار است. براي مثال يک فرد اسپانيايي که احساس ميکند ميزان حقوق دريافتي او پايين است، ممکن است خود را کلاً با ديگر اسپانياييها يا با ديگر کارگران شاغل در کارخانه يا روستاي خود مقايسه کند، ولي هيچ گاه خود را با آلمانيها يا آمريکاييها مقايسه نخواهد کرد.