کم سن و سالتر و بی تجربه تر که بودم راحت تر فکر می کردم و البته راحت تر هم زندگی می کردم سریعتر قضاوت می کردم سریعتر تصمیم می گرفتم
مدیر که شدم با خودم تصمیم گرفتم طمانینه و تساهلم را بالا ببرم تصور کنید چقدر سخت است بفهمی اما نفهمی ببینی اما نبینی بشنوی اما نشنوی.
اما یک چیز عجیب رنجم می دهد و ان این است که مرز انسانیت کجاست به نظر می رسد برخی را چه ببینی چه نبینی کار خویش را می کنند
چه بشنوی چه نشنوی حرف خویش را می زنند
چه بفهمی چه نفهمی موضع و شیوه خود را دارند و این میان چه سخت است و چه دردناک زندگی میان ادمیانی که از هر حیوانی حیوان ترند جز در ظاهری که انسانی می نماید
دردناک تر این است که من در میان نخبگان و فرهیختگانم

6 thoughts on “انسانیت

  1. آقای دکتر سلام

    خوشحالم که خودرا با تجربه می دانیدوبه این نتایج مهم رسیده ایداگروقت کردید یادداشت های خودرابه روز برسانید

    آشنای ناشناس

  2. سلام آشنای ناشناس عزیز
    منظورم این نبود که من با تجربه شدم و متاسفم که شما را به اشتباه اندختم
    من گفتم بی تجربه تر که بودم این به ان معنی نیست که حالا با تجربه من هنوزم بی تجربه ام اما طبیعتا تجاربی کسب کردم
    چیزی که از جوانی نوجوانی منا رنج میداد، ریا تظاهر و گاها ساخت و پاختها و بی قانونی ها بود خوب من جوان بودم و حساس. عکس العمل نشان میدادم حالا رنج بیشتر می کشم اما مجبورم سعه صدر بیشتری داشته باشم
    نمیدونم درست میرم یا نه چون شما اشنا هستین و در عین حال ناشناس اگه خطایی از من می بینید بگین خوشحال میشم
    باور کنین خیلی خوشحال میشم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *