نویسندگان: رضاعلی نوروزی       علی شهدادی خواجه عسگری

رشد علم تجربی و اثرگذاری آن بر زندگی آدمیان باعث گردید تا عده­ای به فکر مرزبندی بین علم و غیر علم بیفتند. با تشکیل حلقه­ی وین مباحث روش­شناسی ­حالتی رسمی به خود گرفت منتهی این اندیشمندان با محدود کردن علم به معنای تجربی آن و بیرون نهادن معارف دیگر راه حصول علم را مشاهده و آزمون کردن فرضیه­ها قلمداد کردند. دامنه­ی این دیدگاه به علوم انسانی نیز کشیده شد و عده­ای با چنین رویکردی به مطالعه و پژوهش در مسایل انسانی پرداختند. با آثار و افکار اندیشمندانی نظیر پوپر، کوهن، لاکاتوش حالت افراطی این دیدگاه تعدیل شد و در واقع علم تجربی از حالت تجربی محض به سوی انسانی شدن گام برداشت.

به لحاظ روش­شناسی می­توان آثار هابرماس را به دو دوره تقسیم کرد، دوره اول به نقد مکتب فرانکفورت، بازسازی مارکس و نقد روش­شناسی پوزیتویسم اختصاص یافته و نیز در حال زمینه­چینی عمل­گرایانه­ای برای دوره­ی دوم یا «چرخش زبانی» است که به نظریه­ی کنش ارتباطی منتهی شد. لذا نویسندگان برآنند تا ضمن طرح و تحلیل دست آوردهای نظری هابرماس در دوره اول اندیشه­های معرفت­شناختی هابرماس در مورد  علوم انسانی را تبیین کنند. در نگارش این مقاله فرض شده است که خواننده با اصطلاحات، اشخاص و مفاهیم به کار رفته در متن آشناست.

این مقاله در فصلنامه حوزه و دانشگاه (روش‌شناسی علوم انسانی) شماره  47 سال 1385 به چاپ رسیده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *