عقاب همیشه تنهاست و لاشخورها همیشه باهمند!
پ ن:
۱- از تماس با آقازاده یه آقای واقعا آقا تا اثر بیرونی مورد مذاکره، کمتر از بیست و چهار ساعت بیشتر طول کشید. به نظر میرسه از این به بعد فقط باید سرعت کارا بیشتر بشه!
۲- پنج شنبه عصر حدودای ساعت پنج نزدیکای شهر مقدس قم برای بار دوم به سرعتی بالاتر از نور گذشتم!
۳- هوای شهر تو و بوی گلاب!
در زندگی یاد گرفتم:
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش
خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد
و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم
باز از من بیزار خواهد بود.
و
تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم:
۱) به همه نمی توانم کمک کنم.
۲)همه چیز را نمی توانم عوض کنم.
۳) همه مرا دوست نخواهند داشت……….!!
و تو قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی؛
کفش های من را بپوش و از خیابان هایی گذر کن که من کردم
اشکهایی را بریز که من ریختم
سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برخیز و مجددا در همان راه سخت قدم بزن