وقتی آرزوی آدم این باشه فاصله بشه دو سال و ظرف کمتر از بیست روز فاصله ات بشه دو سال و خیلی بیشتر؛ یعنی خدا خیلی دوستت داره! قرارمون این بود من فکر نکنم و سکوت کنم اما نمیشه فکر نکرد و نمیشه حرف نزد این نه تقصیر منه و نه تقصیر تو! یه اتفاقات عجیب تریم هست تلاشمون برای تغییر یه جاهایی به بار نشسته یه جور شده دومینووار و من فقط تماشا میکنم دیگه نمیشه برگشت عقب و دیگه نمیشه کاری کرد نمیدونم این خوبه یا نه اما یه چیزی هست و اون اینه که من نگاهم به یه جای دیگه است!
پ ن:
۱- هیچ اتفاقی در زندگی آدما بی دلیل نیست الان که به گذشته نگاه میکنم با تمام رنجها خوشحالم! نه که راضیم یا ناراضیم نه فقط خوشحالم بابت بعضی اتفاقات خوشحالترم!
۲- الان نمیدونم اخرای پاییز منتظر زمستون باشم یا بهار! هر چند اخرش بعد زمستون بهاره!
۳- الان که اینجاییم حسیم نیست جز یه حس بی تفاوتی که احتمالا جای خشما گرفته و یه حس مبهم که احتمالا دومینوهای جاهای دیگر در اون شکل خواهد گرفت!
۴- خیلی چیزا تغییر کرده یه چیزایی یه کسایی رنگ باختند و نیستند و یه چیزایی و یه کسایی هستند نمیدونم این باورا هم دستخوش تغییرات میشن!