بعضی وقتا ساکت ساکتی و قصد حرف زدنم نداری! اما یه کارایی میکنن که ادم تو سکوت مطلقم مجبوره حرف بزنه! امروز یکی از بچه های بالا زنگ زد و تمام کار سختا بر عهده گرفت و چقدر کار سخت! قرار شد اون مجوز بگیره منم یا زهرا بگم. من تو فکر اینم با مجوز اون دو جا دیگه را به هم بدوزم. نمیدونم پروژه به اون کلانی با کدامین کار مد نظر خودم می تونه به هم دوخته بشه. به نظرم خیلی به دوستان مزه کرده یکی دستور بده و یکی هم انجام بده. دارم فکر میکنم موشی که قرار بود برای یکی هدیه بفرستم از کجا سر دراورد؟؟؟!! سال ۹۲ باید مجوز اینکار صادر میشد نه الان اون موقع به همون شیوه میشد کار بعدیم بریم هر چند اون موقع هدف ترسیده بود رنگشا باخته بود منم مردد شدم اما مجوزم صادر نشد. الان دو تا تردید دارم آیا نظر فرمانده همونیه که دوستمون خواسته؟ چطور میشه مجوزا کنترل کرد و مطمئن شد؟ اما دومین تردیدم اینه که خوشم نمیاد به شیوه قبل کار کنم و عجیبم بی حوصله ام، اصلا حوصله فکر کردن ندارم. جالب دستور که رسید یه ساعت بعدش یه نفر ابزارشا مهیا کرد نمیدونم حضرت حق چطوری می نویسه ولی بعضی اتفاقات عجیب دلنوازه! هر چند هنوزم مرددم. امروز به ناجوانمردانه ترین صورت ممکنه یه پروژه را در منتهی الیه شرقی گرهش زدم به منتهی الیه غربی یه میدان! اینا بهش میگن بی اخلاقی! فکر کنم قدیما خیلی اخلاقی تر بودم.
پ ن:
۱- دو هفته پیش یکی از نیرو نسبت به نتیجه یه پروژه ناامید ناامید بود امروز مطمئن شده بود! اراده خداست دو تا ادم همدل میشن دشمن و نفر سوم میاد بالا ما کاملا بی تقصیریم. نکته جالب چرخش شدید نفری که هدف بعدی همون پروژه است.
۲- دارم فکر میکنم آیا تا موقع اقدام همون جور که ابزار بدون درخواست رسید مجوزم میرسه اونجور که دل من قرص قرصه بشه تا لازم شد تا هر جایی که باید کارا جلو ببرم
۳- یه اتفاق عجیب افتاده توان ما حداقل ۱۵۰ برابر شده. نمیدونم کی کجا داره بسترا مهیا میکنه اما محاسبات با خروجیا جور در نمیاد که نمیاد
۴- سه چهار روز پیش اینجا نوشتم سکوته و نوشتم دیگه کاری ندارم امروز سفارش جدید رسید نمیدونم حضرت حق بازی های خودشا داره و هیچ کس نمی تونه بفهمه بازی که براش نوشته شده چه شکلیه
۵- من نقشه کشیدم و یه دوست که با هم قهریم دعوتم کرده بود به بازی خودم یعنی به زودی یه جایی دور هم جمع خواهیم شد.