جان آي. گودلد (1984) فرآيندي را مطرح مي‌كند كه مي‌تواند براي مطالعه انتقادي عناصر فرهنگ مدرسه مورد استفاده قرار گيرد. اين فرآيند از عوامل دروني و بروني متاثر مي‌شود. الف- تاثيرات بيروني: مدارس هر كشوري با مشكلات بسيار زيادي روبرو هستند كه بر چگونگي ايفاي نقش معلم و دانش‌آموز موثر هستند(ساراسون،1982). يكي از اين مشكلات روشن و واضح نبودن اهداف و راه دست‌يابي آن‌هاست. در حال حاضر تاثيرات بيروني بر مدرسه بيش‌تر منفي يا خنثي كننده است. به عنوان مثال مشاركت اوليا در برنامه‌هاي مدرسه كم‌رنگ است در صورتي كه مشاركت اوليا با مدرسه بيش‌تر شود، مسلماً مدرسه بهتر و زودتر به اهداف مورد نظر خود خواهد رسيد. ب- تاثيرات دروني: معلمان با حداقل 17 سال مشاهده كار معلمي وارد حرفه‌ي معلمي مي‌شوند و متاسفانه به همان روشي درس مي‌دهند كه به آنان درس داده شده است؛ يعني اطلاعاتي كه دانش‌جويان دبيري در دانشگاه‌ها كسب مي‌كنند هيچ اثري بر كار آن‌ها ندارد. آن‌ها از طريق تجربه شخصي خود و با مشاهده‌ي كار معلمان‌شان كار خود را انجام مي‌دهند و تجربه شخصي منبع اصلي براي فنون آموزش و دانش پايه‌ي شغل معلمي است. معلمان بايد بدانند كه همان طوري كه به جلو مي‌روند دانش حرفه‌اي خود را گسترش مي‌دهند و با استفاده از گذراندن دروس مرتبط با دبيري يا تربيت معلم بايد آمادگي براي كار را به دست آورند. آن‌ها بايد بدانند كه معلمان‌شان به زمان ديگري تعلق داشتند. معلمان اغلب دوست دارند بدون اشتراك و تعامل افكار و تجربيات با ديگران يا با دنياي بيرون از مدرسه كار كنند در نتيجه معلمان سبك‌هاي شخصي تدريس را گسترش مي‌دهند كه در بيش‌تر موارد براي آموزش فراگيران مفيد نيست. البته روش‌هاي مفيد و موثر نيز روزي به صورت يك سبك شخصي بودند، اما آن‌ها از نظر علمي مورد تاييد قرار گرفته‌اند. اگر معلم خودش به دنبال اصلاح كار خويش نباشد ممكن است تمام طول كار خويش را با روش‌هاي غلط تلف نمايد. كاركردن به تنهايي يكي از جنبه‌هاي فرهنگي بسياري از مدارس است و و افراد علاقه‌اي به همكاري و كار گروهي نشان نمي‌دهند. مدارس هم‌چنين ندانسته با تشكيل كلاس‌هاي بزرگ و با روش‌هاي غلط مثل سخنراني و ارايه اطلاعات به دانش‌آموز بدون آن كه دانش‌آموز درك درستي از اين اطلاعات داشته باشد عمر دانش‌آموزان را تلف مي‌كنند، در اكثر مدارس كشور وضع بدين گونه مي‌گذرد. مدارس تمايل دارند فرهنگ مستقل خود را توسعه دهند؛ به عبارت ديگر هر مديري كه وارد مدرسه‌اي مي‌شود با توجه به تجربه علمي و عملي خويش در بحث مديريت مدرسه را شكل مي‌دهد. در مورد معلمان نيز همين طور است، هر معلم روش خاص خود را دارد. بنابراين هر مدرسه منحصر به فرد است. حتي هنجارها و ارزش‌هاي آن‌ها ممكن است از درون مدرسه ايجاد شود كه نتيجه سوء آن منحصر به فرد بودن است كه كوچك‌ترين فشار بر يكي از كاركنان يا معلمان روش كار او و روش كار مدرسه را تحت تاثير قرار مي‌دهد، در حالي كه اگر مدارس به نحوي اداره مي‌شدند كه مجبور بودند از روش‌هاي علمي و استاندارد مديريتي يا آموزشي استفاده نمايند، فشارها موجب برهم خوردن روش كار نمي‌گرديد. منحصر بودن فرهنگ هر مدرسه حرفه‌ي معلمي را تحليل مي‌برد. اگر معلمي نتواند خود را با سبك مديريتي مدير خود وفق دهد، حتي اگر معلم موفقي باشد در كارش شكست خواهد خورد اين در حالي است كه شكست در كار معلم بسيار تاسف انگيز‌تر از هر كار ديگر است؛ چه آن كه يك برخورد ناصحيح از جانب معلم ممكن است سرنوشت دانش‌آموز يا دانش‌آموزاني را تغيير دهد. معلمان بايد روز به روز بر اطلاعات علمي و حرفه‌اي خود بيفزايند و سعي كنند محيط خود را تحت تاثير خود قرار دهند. معلمان مي‌توانند هنجارهاي جديد را در مدرسه خلق كنند كه بر حل مساله و يادگيري فعال و انتظارات مثبت‌ از دانش‌آموزان تاكيد دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *