اگر شيوهي مرسوم جداسازي را به اين دليل رد کنيم، چه بديلهايي برايمان باقي ميماند؟ ممکن است برآن شويم که برخي صور شکگرايي را در مورد عدالت اتخاذ کنيم، ديدگاهي که تلويحاً گوياي اين مطلب است که هيچ نظريهي کلي عدالت مدعي عينيت وجود ندارد . يکي از صور شک گرايي، ادعاهاي عدالت را تنها ابراز احساسات افرادي تلقي ميکند که آنها نشان ميدهند، اگرفردي نسبت به برخي کارها يا وضعيت بعضي امور، شديداً معترض باشد، اين شخص آن امر را بي عدالتي مينامد. احتمالاً اين ديدگاه قسمتي از توضيح كليتر حسگرا، در باب قضاوتهاي اخلاقي را تشکيل ميدهد، مانند آنچه ازسوي اثباتگرايان منطقي قرن بيستم مطرح شد. ديدگاه شکگراي ديگري چنين وانمود ميکند که عقايد در مورد عدالت کاملاً قراردادي هستند، به اين معنا که آنها آداب و رسوم جامعهاي خاص را منعکس ميکنند و هنگامي که نظم اجتماعي تغيير کند، باورهاي مردم در مورد عدالت اينگونه نظمها، پا به پاي هم تغيير مييابد. پاسکال اين مساله را با جبر مميز نشان ميدهد: «عدالت چيزي است که وضع ميشود، لذا تمام قوانين وضع شدهي ما از آنجا که وضع شدهاند بدون هيچ آزموني، به عنوان عدل به شمار ميآيند.»
به امید موفقیت وسربلندی