عدالت اجتماعي ايده‌اي است که در كانون سياست جوامع دموكراتيك معاصر قرار دارد.  برخي معتقدند که جست‌وجوي عدالت اجتماعي، فريبي بيش نيست و بر اين باورند که ما بايد با آرمان‌هاي ديگري نظير آزادي فردي مد نظر قرار دهيم. از سوي ديگر ماهيت و مفهوم اين ايده در ميان کساني که از عدالت اجتماعي حمايت مي‌کنند، اصلاً مشخص نيست. گاهي اين ايده، چيزي بيش از عبارتي بي‌محتوا است که براي افزايش رونق برخي خط مشي‌ها يا طرح‌هاي پيشنهادي که گوينده، تاييد آن‌ها را از ما مي‌طلبد، مورد استفاده قرار مي‌گيرد. ممکن است مردم به صورت انتزاعي نسبت به عدالت اجتماعي متعهد باشند و در عين حال به شدت در مورد آن‌چه بايد در رابطه با برخي مسايل عيني اجتماعي، نظير بي‌کاري اعمال شود، مخالفت ورزند. شايد به نظر مي‌رسد، وقتي مي‌گوييم موازين سياسي، عدالت اجتماعي را ترقي مي‌دهد، به ارايه‌ي استدلالي به نفع اين موازين پرداخته‌ايم، اما شايد ما کاري بيش از بيان حمايت خود به صورت صريح انجام نمي‌دهيم. من بر اين عقيده‌ام که مي‌توان معنايي صريح نسبت به اين ايده قايل شد و فکر نمي‌کنم که جستجوي عدالت اجتماعي از لحاظ سياسي، نادرست باشد. از سوي ديگر، ناديده گرفتن يا کم اهميت جلوه دادن اين حقيقت که مردم در عمل با آن مخالف هستند، اشتباه است. ما نيازمند کشف اين اختلاف نظر هستيم تا ماهيت ريشه‌هاي آن را دريابيم و نيز به اين مطلب پي ببريم که ديدگاه‌هاي مختلف در مورد ماهيت نيازمندي‌هاي عدالت، تاچه حد مي‌توانند با نشان دادن اين امر که آن‌ها در  سطحي عميق‌تر از باورهاي مشترک نشات مي‌گيرند، سازش داده شوند. هدف من کشف اصول اساسي است که مردم در مورد اين كه برخي جوانب جوامع‌شان عادلانه يا ناعادلانه است از آن‌ها استفاده مي‌کنند و سپس اثبات اين امر است که اين اصول، چه به صورت مستقل و چه در كنار هم منطقي هستند. براي انجام اين کار، بايد به بررسي دقيق‌تر تحقيقات تجربي در مورد مفاهيم رايج در رابطه با عدالت بپردازم. اگر بخواهيم به ماهيت معناي عدالت اجتماعي در مباحث  سياسي معاصر پي ببريم، در اين صورت قبل از آن‌که دير شود، بايد زودتر به بررسي آن‌چه خود مردم فکر مي‌کنند، بپردازيم.براي بيان اين مطلب، منظور من بيان ضمني اين امر نيست که نظريه‌ي عدالت ما، نبايد چيزي بيش از برکه‌اي از مجموع افکار عمومي باشد. افکار عمومي در مورد عدالت اجتماعي، ممکن است به جهات مختلف ناقص از کار درآيند. ما نيازمند تجزيه وتحليل اصولي هستيم که در معرض خطر قراردارند تا ثابت کنيم که مي‌توانند در برابر مداقه‌ي فلسفي مقاومت کنند. در اين‌جا كانون توجه من اصول شايستگي، نياز و برابري خواهد بود، به ويژه بر ايده‌ي شايستگي که نه تنها گسترده‌ترين کاربرد را دارد، بلکه پيچيده‌ترين جز سازنده‌ي درک همگاني از عدالت اجتماعي نيز هست، توجه خاصي خواهد شد. نظريه‌ي عدالت به خاطرنقطه‌ي آغازين خود، نسبت به نظريه‌هاي تدوين شده در فلسفه سياسي اخير، داراي ويژگي متفاوتي است. علاوه بر حساس‌تر بودن نسبت به افکار عمومي، اين نظريه همچنين توجه بيش‌تري را نسبت به زمينه‌هاي اجتماعي مبذول مي‌دارد که اصول عدالت در آن‌ها به کار گرفته مي‌شوند. البته عدالت اجتماعي هميشه ايده‌اي انتقادآميز و ايده‌اي که ما را براي اصلاح نهادها و اعمال‌مان با نام عدل برتر به تکــــاپو وامي‌دارد، است و بايد همواره اين‌گونه باشد، اما اين امر نبايد صرفاً آرمان‌گرايانه باشد. درک گسترده‌اي وجود دارد که هر کشوري در انجام آن‌چه با تأثيرات اقتصاد جهاني مي‌تواند اعمال کند، سخت مکلف مي‌شود که به سرعت هر گونه عدول از سياست کلي بازار آزاد مطلوب را مورد مجازات قرار ‌دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *