من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی آن نه […]
تا خدا راهی نیست
کوله بارت بربند! شاید این چند سحر فرصت آخر باشد! که به مقصد برسیم بشناسیم خدا.. و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم.. می شود آسان رفت می شود کاری کرد که رضا باشد او.. ای سبکبال در این راه شگرف در دعای سحرت در مناجات خدایی شدنت هرگز از یاد مبر… من جامانده […]
امروز
بعضی وقتها ادم از خودش بدش میآید بعضی وقتها هم خوشش می آد. به قول شهید مطهری جدال خود و ناخود. این مساله وقتی چالش برانگیزتر میشه که جدال خود و ناخود در یه نفر جمع نشه یعنی خود شما درگیر عملی در دیگریبشه که ناخود شماست وای چقدر دوست داری دست به خشونت بزنی. […]
بابا
آقا اجازه! آب ، نان، آباد، بابا آقا اجازه! غصه، غم، فریاد، بابا آقا اجازه! دست، پا، سر، بی سر و پا دارا و خاک و خون او در باد، بابا آقا اجازه! درس، دفتر، مشق، خودکار در امتحان آخر خرداد، بابا آقا اجازه! کودک همسایه می گفت ما را کمیته بابتِ امداد … بابا […]
در دل من قصر داری
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ *** تا ابد دور تو میگردم،بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ *** مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟ *** مثل من آواره شو از چاردیواری […]