تو دنیا ادمایی هستند زنده اند نفس می کشند و خلاصه کارایی که باید می کنند اما ازاده نیستند اسیرند، اسیر اتفاقات و شرایط دور و برشون. اما ادمایی هستند که آزاده اند و در قید و بند شرایط و عوامل طبیعی و اجتماعی و … قرار نمیگیرند. اگه تاریخ کاویده بشه ادمای تاریخ ساز […]
می خوام مجنون بمونم!
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل میزند در راه هوشیاری خود مست می رود گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست میرود اول اگرچه با سخن از عشق آمده آخر خلاف […]
بزرگتر شدیم!
این روزا به نظر میرسه خیلی بزرگتر شدیم نمیدونم اگه برخی مسایل اتفاق نمی افتاد چطور می شد اما یکی از خوبیای زندگی همینه اتفاقاتی میفته که ادم بزرگتر میشه. چهارشنبه مهمان یکی از مقامات عالیه در تهران بودیم البته دو تا مهمان مهمتر داشت. مدیر اجرایی ملتمسانه خواهش کرد تو جلسه سر به سر […]
عشق یعنی انتظار تو دل یه مادر بی قرار!
یه پلاک، که بیرون زده از دل خاک روی اون، اسمیه از یه جوون یه پلاک، از دل خاک یه پوتین، فقط مونده از یه جوون که خوابید روی مین استخون، یه کلاه با یه عکس وصیت نامه ی غرق خون یه جوون، که پدر شد و پر زد و دخترکش رو ندید دختری، که […]
کفشاما اویختم!
روز چهارشنبه یه دوست زنگ زد درخواستش اما متوقف کردن حرکتهای دوستان بود. پنچ شنبه روز متفاوتی بود یکی از دوستام زنگ زد هشت ما تو یه پروژه به زعم دوستم شده بود پنج به زعم من شده بود دو. یه وقتایی انتخاب سخت سخته. با اینکه ادم جسور و در عین حال جان سختیم […]