تصمیم گرفته بودم یا زهرا (س) بعدیا خودم بگم. به نظرم ضلع چهارم دیگه آخر کارشه!! اما حواسم جمع ضلع سوم بود که چطور وارد بشیم که یکی ضلع اولا چنان به هم ریخت که هر چی دنبالش می گردم اثری ازش نیست جز یه شباهت تو امضا نمیتونم حدس بزنم چه کسی این کارا […]
بادها به کدام سمت می وزند!
دیروز حس کردم ارومم یعنی اروم شدم تموم شد. البته از اوایل مهر با یه مسئولیت ویژه که به ما واگذار شد حس کردم دیگه کاری به کسی یا چیزی نداریم تا یه جایی که باید کاری بشه کارستون. اما این یک خیال بود یه خیال خام شایدم یه توهم!!! که از هر جنس باشه […]
و خدایی که همین نزدیکی است!
یه وقتایی ادم دوست داره سرش تو کار خودش باشه اما خوب نمیشه که نمیشه. ممکن یه جورایی ادم ناراحت بشه و این ناراحتی ممکنه کل وجود ادما بگیره! اما یه جاهایی باید بشه همونی که دوست نداری. وقتی به گذشته نگاه میکنم احساس خسران میکنم اما پیش رو دنیایی است متفاوت. این چند روزه […]
سلام بر مهدی (عج)
دوست دارم در فراق یوسف زهرا بمیرم دوست دارم تا ز هجر حجت یکتا بمیرم دوست دارم در فراق حجت محبوب یکتا همچون مجنون جگر خون از غم لیلا بمیرم آرزو دارم زهجر حضرت مهدی موعود همچنان دیوانه آواره در صحرا بمیرم دوست دارم من ز هجران عزیز قلب و محبوب همچو عاشق از غم […]
جنگ نامتقارن!
از شب عاشورا که خواب را بر ما حرام کردند نه گذاشتند هیات بریم و نه بخوابیم جنگ در حالتی نامتقارن اغاز شد فکر میکردم بعد از واگذاری یه کار مهم دیگه کسی به ما کار نداره اما معلوم بود که باید بود و وقتی دستور برسه باید وسط میدون باشی. امیدوارم نتیجه فعالیت شب […]