نادر شاه!

تو چند روز گذشته چندین بار متهم به تندروی شدم، اونم توسط صمیمی ترین دوستم. تو شش ماه گذشته دو بار از یه نفر رکب خوردم. امروز مجبور شدم سه بار لوله تفنگ شکاری یه دوستا به طرفش بگیرم. هر چند جواب رکباشا تو یه موقعیتی میدم که نه بتونه جلو بره نه بتونه عقب […]

امروز!

امروز روز خوبی بود به خصوص بعد از ظهرش. نمیدونم چند سال یه بار ممکن اتفاقاتی از این دست تو زندگی ادم بیاد اما برای اتفاقات امروز بعد از ظهر خیلی خوشحالم. پ ن: ۱- این روزا حس میکنم یه جور دیگه ام یعنی مثل قبل نیستم، هر چند باید منتظر تجربه روز جمعه بمونم […]

زندگی!

دیروز یه جایی رفتم. هر کاری کردم یه پیام بفرستم نشد که نشد. به گمانم اسمانم فهمیده بود. من حسم این بود که اسمان خندید. البته یه حس مبهمم بود اسمان حسودی کرد! تمام تلاشما کردم اما همراهم از کار افتاده بود جالب اون بود که همراه تمام ادمایی که اونجا کار می کردند کار […]

با اب دیده، آتش دل ائتلاف کرد!

این روزها ماه در اسمان می رقصد، با تمام شرم و حیای خود! چه زیباست همراهی رقص ماه با عید حکومت اسلامی. من اما این روزها نگاهم را به دستانم دوختم تا کارشان را درست انجام دهند. اسمان فکر میکند من از دیدن رقص ماه محرومم. شاید در دل با خود اندیشیده تا پایین تر […]