وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن […]
عشق او!
شب سردیست دلم دیده ی تر میخواهد دل آشفته ی من از تو خبر میخواهد قهوه و شعر و خیال تو و این باد خنک باز لبخند بزن قهوه شکر میخواهد امشب آبستنم از تو غزلی شورانگیز با خبر باش که این طفل، پدر میخواهد غارتم کرده ای و خنده کنان میگویی صید دل از […]
خیال او!
زاهد خودپرست کو؟ تا که ز خود رهانمش درد شراب بی خودی از خم هو چشانمش گر نفسم به او رسد در نفسی، به یک نفس تا سر کوی میکشان، موی کشان کشانمش زهد فروش خودنما، ترک ریا نمی کند هر چه فسون دیدمش، هرچه فسانه خوانمش هر چه به جز خیال او قصد حریم […]
حرف زدن در سکوت!
بعضی وقتا ساکت ساکتی و قصد حرف زدنم نداری! اما یه کارایی میکنن که ادم تو سکوت مطلقم مجبوره حرف بزنه! امروز یکی از بچه های بالا زنگ زد و تمام کار سختا بر عهده گرفت و چقدر کار سخت! قرار شد اون مجوز بگیره منم یا زهرا بگم. من تو فکر اینم با مجوز […]
زندگی کردن!
یکی از نادرترین پدیده های هستی “زندگی کردنه”، هر چند خیلیا ظاهرا تو این دنیا زندگی میکنن اما وقتی دقیق به دور و برت نگاه میکنی بعضیا هستند ولی بود و نبودشون فرقی نمی کنه بعضیا هستند اما کاش نبودند البته حتما باید می بودند که خدا اونا را افریده! اوج لذت زندگی یه ادمه […]