اين ادعا را قبول دارم تا جايي که معتقدم، عدالت رويه‌اي ارزشي درخور خود دارد که نمي‌توان آن را براي حصول عدالت کاهش داد. در ادامه به اين موضوع بيش‌تر مي‌پردازم آن‌جا که استدلال مي‌کنم شيوه‌ها زماني منصفانه‌اند که شماري از معيارهاي مستقلي را مورد توجه قرار مي‌دهند و داراي اين خصوصيت مشترک هستند که نسبت به افرادي که تابع آن‌ها مي‌باشند، احترام قايل مي‌شوند. هر جا که قدرت اتخاذ تصميم در دست يک فرد يا شمار کمي از افراد جمع گردد، کم‌تر احتمال مي‌رود که تصميمات اتخاذ شده تامين کننده‌ي اين معيار باشند. تا اين جا با ادعاي يانگ موافقم. اگر چه متقاعد نشده‌ام که تمام ادعاهاي مطرح در ارتباط با دادن آزادي بيش‌تر به زندگي اجتماعي بهتر از ادعاهاي عدالت اجتماعي استنباط شده‌اند. مورد (متقاعد کننده) مردم‌سالاري صنعتي را در نظر بگيريد. بخشي از بحث اين است که زماني که کارمندان, شرکت خود را اداره کنند، احتمال توزيع عادلانه درآمد و ديگر منافع در درون شرکت بيش‌تر است، اين بحثي است در مورد عدالت اجتماعي. قسمتي از بحث اين است که تجربه‌ي خودگرداني شامل درگير بودن در اتخاذ تصميم، در ارتباط با مسووليت پذيري در مورد دست‌آوردهاي شرکت کارمندان را تشويق مي‌‌کند تا توانايي‌هاي فردي که ممکن است در صورت عدم استفاده از آن‌ها مسکوت بمانند را ترقي داده و از آن‌ها بهره ببرند. اين بحث در مورد عدالت مفيد نيست، بلکه در مورد آزادي عمل و پيشرفت فردي است. مگر اين‌که فردي بخواهد بر اين امر پافشاري کند که عدالت اجتماعي بايد شامل تمامي خصوصيات خوب يک جامعه باشد، در اين صورت جايي براي بسط اين مفهوم براي شمول اين ارزش‌ها وجود ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *