ادعا اين نيست که آزادي فردي و عدالت اجتماعي هيچگاه در تضاد با يکديگر قرار نميگيرند. مسلماً آنها در مقابل هم قرار ميگيرند: به عنوان مثال، پيش پا افتادهترين نمونه آن است که وقتي جهت فراهم آوردن خدمات اجتماعي از مردم ماليات اخذ ميشود، آزاديشان تحت عنوان عدالت محدود ميشود. هر چند، اگر مجموعه اقداماتي که قبلاً داير نبودند ولي اکنون در معرض استفادهي دريافت کنندگان اين خدمات قرار گرفتهاند را در نظر بگيريم، ممکن است اينگونه برآيد که آزادي تشديد شده است که در اين صورت تضاد بين آزادي تشديد شده و آزادي به زيادي تضاد بين آزادي و عدالت خواهد بود. اشارهي من به اين مطلب است که ما نميتوانيم با تمسک به مفاهيمي از پيش تعريف شده از آزادي فردي با آرمانهاي مربوط عدالت اجتماعي به مقابله برخيزيم، زيرا آنچه به عنوان عدالت محسوب ميشود و اين كه چگونه بايد توزيع شود بستگي به چگونگي درک ما از خود عدالت خواهد داشت.