سحر میگفت بلبل باغبان را در این باغ جز نهال غم نروید به پیری میرسد خار بیابان ولی گل چون جوان گردد بمیرد شنیدم در عدم پروانه میگفت دمی از زندگی تاب و تبم بخش پریشان کن سحر خاکسترم را ولیکن سوز و ساز یک شبم ده پ ن: ۱- جلسه روز پنج شنبه نشان داد که از خیلی جاها گذاشتیم!!! ۲- به نظرم یه جاهایی کار کاملا از کنترل بیرون رفت و تلاش من برای کنترل کار بی نتیجه است. ۳- وقتی دوستان ناراحت میشن طبیعیه که رو ادم اثر میذارن!!