مهدي معتمدي مهر
از ميان ياران و دشمنان پيامبر اكرم، تنها از ابولهب در قرآن مجيد ياد شده است. راز اين تذكر چه ميتواند باشد؟ چنانچه بپذيريم كه محوريترين شعار اسلام ” لاالهالاالله “بوده است، آنگاه شايد در پاسخي كوتاه بتوان گفت كه تا انسان و مبارزه براي توحيد در معناي عام نفي خدايگان دروغين كه تقدير آدمي را بر فقر و جهل و ستم و تبعيض ميبافند، پابرجاست، حكايت ابولهب نيز همچنان باقي است. و اما ابولهب كه بود؟
1. نخستين ويژگي ِ ابولهب آن است كه خويشاوند درجه يك و عموي تني پيامبر بوده و اهل بيت پيامبر محسوب ميشده و همين رابطهي نسبي در جامعهي جاهلي ميتوانسته تاثيري دوچندان داشته باشد. در روايات زيادي نقل شده است كه ابولهب پشت سر پيامبر راه ميافتاده و با ناسزاگويي به پيامبر در جامعه اينگونه القا ميكرده كه ديدگاههاي اين شخص حتي در خانوادهاش نيز طرفداري ندارد و به همين جهت در جامعههاي جاهلي كه عصبيتهاي قومي و روابط انساني بيش از منطوق كلام مورد ملاحظهي عوام قرار ميگيرد، نتيجهي رفتار ابولهب آن بوده است كه بيش از ساير مخالفان نبي اكرم از امكان خنثيسازي تبليغات توحيدي برخوردار بوده است. مخالفت افرادي مانند ابوسفيان يا ديگر سران قريش اين شايبه را داشته كه ايشان نگران انتقال قدرت اقتصادي و سياسي به بني هاشم هستند اما مخالفت ابولهب با پيامبر از چنين منظري قابل طرح نبوده و بنابراين ميتوانسته از اعتماد عمومي بيشتري در ميان مردم ِ عوام برخوردار شود.
2. ابولهب هرگز با مباني استدلالي مقابله نكرده و با ناسزاگويي و مغالطه و فتنهانگيزي و آتشافروزي به معاندت با پيامبر ميپرداخته است. او و همسرش به پيامبر سنگ زده و به او در معابر عمومي ناسزا گفته و حتي كسي را كه لقب محمد امين داشته، دروغگو معرفي ميكردند. براي آزار پيامبر در راه و مسير محمد (ص) خار و خاشاك ميريخته و يا با آتش زدن هيمهها دود به خانهي پيامبر ميفرستاده تا باعث آزار شود. ابولهب در هيچ جنگي عليه پيامبر شمشير نزد و مديريت عمليات ايذايي بر عهدهي وي بوده است. ابولهب حتي براي آزار و اذيت پيامبر اكرم (ص) پسرانش را وا داشت تا دختران پيامبر را طلاق دهند.
3. ابولهب براي عملي ساختن انديشههاي جنونآميز و غير انسانياش از حمايت همسري برخوردار است كه قرآن از او با لقب هيزمكش معركه ياد ميكند. همسر ابولهب مولد عشق نيست و عامل تحريك و فتنهسازي است.
4. ابولهب خويشاوند پيامبر است اما رشتهي محبت را ميگسلد و در صدور قطعنامهاي كه مسلمانان را به تبعيد در شعب ابيطالب و زندگي در فقر و تنگدستي وا ميدارد و حتي در توطئهي قتل پيامبر، مشاركت فعال ميكند. از اين جهت، در قرآن از سه شخصيت ديگر نظير ابولهب ياد شده است: همسر لوط و پسر و همسر نوح. خداوند، آشكارا نسبت ميان اين افراد را با خانوادهي وحي منتفي ميسازد و خطاب به نوح در آيهي 46 سورهي هود ميفرمايد: « انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح» و تعبير خيانت را براي چنين خويشاونداني در آيهي دهم سورهي تحريم به كار ميبرد. ابولهب نقطهي مقابل ابوطالب و حمزه است كه يكي به لحاظ سياسي و ديگري به جهت نظامي حامي پيامبر بودند.
5. اما مهمترين ويژگي ِ ابولهب كه به زعم نويسنده در آيات قرآن متجلي شده است. كسب و تجارت ابولهب است. ابولهب بسيار بيشتر از حدود طبيعي گرايش هر انسان به جمعآوري ثروت علاقه داشت، چرا كه دستيازي به منابع قدرت اقتصادي را افزون بر ارضاي تمايلات آزمندانه، ابزاري كارآمد به منظور تداوم حاكميت استبدادي و تماميتخواهي ميپنداشت. ابولهب به منظور مقابله با اسلام و و با انگيزهي ممانعت از دعوت به توحيد سرمايهگذاري و مالاندوزي ميكند. خود در جنگ بدر حضور نمييابد اما لجستيك مالي جنگ را بر عهده ميگيرد و به تعبير قرآن اين مال و اموال براي او سودي ندارد: « ما اغني ماله و ما كسب » قارون و سامري از جمله ديگر شخصيتهايي هستند كه در اين وجه با ابولهب مشترك بوده و از قدرت اقتصادي خويش در راستاي مسير باطل مدد جستهاند. ابولهب در يك تعامل تاريخي در كنار تمامي كساني قرار ميگيرد كه در امور مالي و اقتصادي، خود را ملزم به رعايت اخلاقيات، حقوق عمومي و اصول انساني مانند اطعام گرسنگان و توجه به اقشار آسيبديدهي اجتماعي نميدانند و حاصل تجارت آنان فقيرتر شدن فقرا و سفرههاي بينان است. خداوند در سورهي ” ماعون” به روشني همكاران و همنوعان ابولهب را رسوا ساخته و آنان را حتي اگر در ظاهر نماز به پا دارند و داعيهي عدالت و مهرورزي سرداده باشند، يتيمآزار، رياكار و از جمله تكذيبكنندگان دين بر ميشمارد.
بنابراين ويژگيهاي ابولهب را ميتوان به طور خلاصه بدين نحو بر شمرد: 1- ضربه از درون 2- مديريت عمليات ايذايي3- تكيه بر پوپوليسم و باورها و سنتهاي عقبماندهي جاهلي 4- برخورداري از حمايت و همراهي همسري آتشافروز 5- خروج از تكاليف و رابطهي خويشاوندي 6- مالاندوزي با انگيزهي معاندت با حق.
ازدواج دختران پيامبر با پسران ابولهب پيش از بعثت حكايت از آن دارد كه اين دشمني تا پيش از اسلام سابقه نداشته و عامل اصلي دشمني، دعوت به توحيد بوده است. اما چرا ابولهب بايد تا بدين حد با اسلام مسأله داشته باشد؟ آيهي يازدهم سورهي طلاق، خروج از ظلمات به سوي نور را هدف بعثت پيامبر بر ميشمارد: « رسولا يتلوا عليكم آيات الله مبينات ليخرج الذين امنوا و عملوا الصاحات من الظلمات الي النور …………. ». ابولهب به خوبي آگاه بوده است كه دعوت به توحيد و اعراض از شرك، مترادف با گرفتن امتيازات قبيلهاي و حقوق ويژه از تمامي كساني است كه تا آن روز صرفاً به جهت برخورداري از موقعيتهاي مالي و نسب خانوادگي در جايگاه مديريت اقتصادي و سياسي و اجتماعي قرار داشتهاند. پذيرش توحيد تنها به شكستن بتهاي داخل كعبه خلاصه نخواهد شد و سازوكار و بساط بتپرستي كه برچيده شود، بتهاي بيرون كعبه كه همانا حاكمان مستبد و تماميتخواه قريش بودند نيز بايد نگران سرنوشت خويش شوند. مشركان بهتر از هر كسي ميدانستند كه ” لات و عزي و هبل ” خشتي و سنگي بيش نيست چرا كه دستكار خود ايشان بود. ابولهب نگران اين بود كه در جامعهاي زندگي كند كه او و بلال حبشي از حقوق و تكاليف برابر برخوردار باشند. چه بسا اگر ابولهب احتمال ميداد كه به جهت انتساب به خانوادهي پيامبر امتيازات ويژهاش قطع نخواهد شد و بازهم خواهد توانست كه زبان مخالفان را از قفا بركشد و استخوانهاي آنان را زير سنگهاي چند ده كيلويي خرد كند، رفتاري ديگر را بر ميگزيد. اما ابولهب نيك دريافته بود كه صداي آيين نو، دعوت به آزادي و برابري و اصلاح امور است و چون نميتوانست براي مقابله با آزادي و عدالت، خود را به پشتوانهي منطق و استدلال مجهز سازد، با زبان دشنه و دشنام به معركه آمد و چون اهل عمل نبود، مديريت عمليات ايذايي و كينهجويي و آتشافروزي را بر عهده گرفت.
ابولهب نه اعتقادي به راستگويي و راستكرداري داشت و نه اينها را براي منافع خويش مفيد ميدانست. او مصرانه دروغ ميگفت و باور داشت، تنها زماني كه حرمت دروغگويي شكسته شود ميتوان لقب دروغگو به ” محمد امين” داد و يا به مدد مفتيان مصلحتگراي بيحقيقت، فرزند پيامبر خدا را خارج از دين ناميد و يا مردمي را كه خواستي جز حاكميت قانون و استقلال سرزمين خود نداشتهاند، عامل بيگانه و خرابكار معرفي كرد و چه بسيار زنان و شوهراني را در طول تاريخ بتوان يافت كه در مكتب ابولهب و همسر فتنهگرش، از استاد پيش افتاده و به جاي توصيه به عشق و بشارت مهرورزي، دوشادوش حاكمان ناصالح و عهدشكن و در مقام سخنگويي باطل، يكديگر را ياري ميرسانند و به ناسزاگويي عليه مردم و هر آن كه از شأن آدمي بودن و حقوق بنيادين مردم بگويد، به كاسهدستي و چربليسي روزگار ميگذارانند.
پيوندهاي فردي يا اجتماعي، لزوماً به حقوق و تكاليف متقابل منجر ميشوند و از اين روست كه همواره، حقوق در برابر تكاليف و در اين دو در رابطه با پيوندها و ارتاباطات معنا پيدا ميكنند. چنانچه كسي چه در سطح خانواده و چه در سطح اجتماع براي خود قائل به تكليف و رعايت پيماني نباشد، نميتواند انتظار حقي داشته باشد. خداوند در قرآن مجيد به پيامبرش دستور داده كه حتي رشتهي خانوادگي را با فرزند ناصالح و كسي كه وفاي به عهد نميكند، بگسلد. در همين راستا حكايت ابولهب و رفتارشناسي پيامبر اكرم (ص) به ما ميآموزد كه به طريق اولي، نقض و عدم التزام به اصول كلان ميثاقهاي اجتماعي و سياسي، پذيرش هرگونه مشروعيتِ رابطه و همكاري را با فرد يا مقام متخلف منتفي ميسازد.
ابولهب نام و لقبي است كه قرآن براي اين شخصيت قرار داده و نام اصلي وي ابوالمعزي بوده است. بنابراين ابولهب تنها عموي پيامبر نيست، همانگونه كه نميتوان فرعون و قارون و سامري و بلعم باعورا و ابرهه و نمرود و شداد را منحصر به يك شخص دانست، ابولهب نيز شخص نيست، يك نشانه و يك سنخ گفتار و كردار و انديشه است. ابولهب پدر آتش است، خود آتش است و اصلا خود جهنم است و مگر تفاخر ابليس بر آن نبود كه او از جنس آتش و آدم از خاك است. سنتهاي الهي حتمي الوقوع و غيرقابل پيشگيرياند و افسوس كه مستبدان و مشركان بر عاقبت ابولهب و همكيشان و همكنشان وي نميانديشند و خود را به آموزههاي قرآني و ابزار تاريخ مجهز نميسازند تا از سرنوشت پيشينيان عبرت آموزند.
« تبت يدا ابي لهب و تب »