در مجموع دانشجوهای ما از هر لحاظ پر استعدادن البته اگه یه جاهایی هم استعدادی ظهور نکرده تقصیر از دانشگاه و گروه و به احتمال زیاد    از اساتید الکنی چون من!

 ای زمزمه ی نوای باران

لالایی جان بی قراران

ای چک چکه ات سرود هستی

درگوشیِ گاه گاه یاران

هنگام که میزنی به انگشت

بر شانه سبز شاخساران

میرقصی و مست میخرامی

در مجلس و بزم نوبهاران

دف میزنی و سماع برپاست

شور طرب است در هَزاران،

این جانَک ما زمین خشکی است

 مهمان کنی اش به جویباران؟

ای چشمه تب زده، ز جامش
می نوش ز دانه های باران

راز دل ماست قطره هایت
عریان کنی اش چو سوگواران

تا هر چه سیاه رخ ببازد

نم نم بزن و ببار باران

پ ن:

1- بعد از انتشار شعر حمید یکی از دوستان یه میل شخصی فرستاده بود. راستش فکر کردم یه پی نوشت بذارم. با اینکه من با حمید هیچ وقت کار علمی نکردم با اصرار حمید برای اینکه من استاد راهنماش بشم و من نمیدونم چرا تو این فضا نبودم و این اتفاق نیفتاد و با اینکه نسبت به  همکلاسی‌هاش احساس خوشایند نداشتم ( البته چند مورد استثنا داشتیم) از معدود دانشجوهای دوره ارشد رشته مون بودند که حس خاصی را در من ایجاد کرد. اولش مثل بچه هایی که اون موقعا قبل از با کلاس شدن!!! معلمشون بود خیلی صادق بود این برای من که چند پله از اون بدتر بودم خوب یه حس خوبی برمی انگیخت و مورد دوم که هنوز هم بهش فکر می کنم و اگر برگردیم عقب شاید تو بعضی تصمیماتم تجدید نظر کنم صاحب فکر خودش بود بلاخره نمیشه حمید جز گوسفندایی طبقه بندی کرد که میان دانشگاه و میرن. برام جالب هنوز هم نوشته هاش که گاه گاهی برام می فرسته برام جذابه چون فکر ازشون میباره. برا اون از دو جهت خوشحالم میشم یکی اینکه دانشجو فلسفه تعلیم و تربیت فکر داره و از طرف دیگه یه معلم فکر داره البته اختلاف سلیقه ما به کنار (با حفظ مواضع)  از معدود دانشجوهایی که فکر می کنم ظرفیتش خیلی بیشتر از این بود که هست. احساسی که از راه دورم تعلق را در ادم ایجاد می کنه شاید یکی از شاگردایی که میشه بهش نسبت دانشجویی داد. هنوزم بعد از سالها سئوالات و نگاهش حس دانشجو واقعی بودن در من ایجاد میکنه عمیق و دقیق فکر میکنه شاید کمی حساس که ناشی از سالها کار کردن با کودکانه تو همین شعر (البته من هیچ گاه سواد دقیقی تو ادبیات نداشته و ندارم که بدونم واقعا این شعر محسوب میشه یا نه) میشه یه چیزایی را حس کرد. شاید البته برا من. تو همه این سالها بعضی وقتها به گذشته که برگشتم احساس خسران کردم یکیشون قطعا اینجاست. شاید یه روزی یه چیزایی بنویسم راجع به برخی ها شایدم بهتر بگم شاید یه روزی یه دلنوشته هایی را منتشر کنم. خوب در اون صورت موضوع اصلی یکی از نوشته هام همین خواهد بود.

9 thoughts on “باران: حمید بهروان!

  1. باران کو؟؟؟ دیدید سلام ما رم بهش برسونید… برف هیچی دیگه بارونم جایی نیست من بارون میخوام.
    استاد یه لطفی کنید بگید من کیم؟؟!! آخه میخوام یه چیزی بنویسم نمیدونم شما رو به همه دانشجوهاتون اینو نوشتید یا نه رو به دانشجوهای همرشته ای تونه؟؟؟ کلاً این ترم یه کم بحران هویت گرفتم!!

  2. برای من از این جهت که ایشون معلم بودن و صاحب فکر قشنگتر بود. چون وقتی تو جمع معلمها میری بیشتر صحبت از وام و امتیاز و ضمن خدمت و وزیر و …هست کمتر دغدغه خوب درس دادن و درک دانش آموز و …که ناشی از فکر معلمه، هست.

    “…یکی اینکه دانشجو فلسفه تعلیم و تربیت فکر داره…”
    یعنی فکرشون نتیجه رشته تحصیلی شون بوده؟ اگه بله که ما هم خوشحال بشیم از رشته مون.چون الان این احساس را نسبت به رشتمون و فضای کلی دانشگاه نداریم

    اینکه با وجود اختلاف سلیقه این ارتباط بین استاد و دانشجو بوده هم خیلی قشنگ بود.اینکه ملاک ارتباط بین اساتید و دانشجویان مواضع و سلیقه ها نباشه. بلکه تلاش برای رشد و پیشرفت علمی خیلی خوبه.

    اینکه یک دانشجو هم بتونه اینقدر موثر باشه روی اساتیدش هم خیلی قشنگ بود. یعنی به ما دانشجوها میگه خیلی میتونید نقش ایفا کنید و موثر باشید و …

    اینکه یک استاد از دانشجوش اینطور یاد کنه هم قشنگ بود.

  3. این یک سوال مهمه که
    در پرورش فکر دانشجو سهم استاد و خود دانشجو و محتوای ارائه شده به دانشجو چقدر هست؟
    به نظرم مشکل و انتقادی که به فضای کنونی دانشگاه وارده همینه که این سه رکن باید هماهنگ با هم وظیفشون را انجام بدهن تا فکر دانشجو و استاد رشد کنه و متاسفانه اینطور نیست.
    (ببخشید استاد انتقادات وارد سایتتون شد. گفتیم تشکرات قبلی مون خالص باشه.)

  4. سلام اگر منظورتون فضای کلی دانشگاه است که بنده بی تقصیرم اما اگه منظورتون شخص منم (با توجه به نوشته داخل پرانتز یعنی نقد منصفانه شما و غرضتون از استاد منم) وقتی من راحت فضا میدم یعنی کارما انجام میدم (البته در حد وسع) در مورد محتوا متاسفانه بر خلاف تصور دانشجو دست استاد باز نیست بلاخره یه اهداف و سر فصلهایی هست و بازم متاسفانه یه کتابایی، در مورد دانشجو هم خوب هر کسی ظرف خودشا داره

  5. …. و با اینکه نسبت به همکلاسی‌هاش احساس خوشایند نداشتم!

    دکتر کوتاه بیایید!! دکتر کوتاه بیایید!!

    اینکه نسبت به همکلاسی هاش حس خوشایندی نداشتید یعنی چی دقیقا؟! یعنی ما هم در زمره همون مغضوب علیهم بودیم و خبر نداشتیم؟!!
    گذشته از شوخی من با سخن شما درباره آقای بهروان موافقم. و شاید به خاطر همین حس علمی بودن نگاه ایشون هست که از بین همه اون همکلاسی های مغضوب! هنوز با هم دوستیم و از حال هم با خبر!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *