مدینه شد قفسم، تا به خدا برسم
یکی شده شب و روزم
شکسته پهلوی من، کبوده بازوی من
طبق طبق پرسوزم
می روم به خاطر دلم، می روم به سوی حاصلم
می روم ولی شکسته بالم
می روم به دامن سحر، می روم به آخرین سفر
می روم به سمت اوج عالم
می روم به خاطر دلم، می روم به سوی حاصلم
می روم ولی شکسته بالم
آماده ی سفرم ، ستاره ی سحرم
علی بیا به بر من
خمیده شد کمرم، کجایی ای پدرم
شکسته بال و پر من
می بری زخانه ات مرا، می بری مرا ای آشنا
می بری به سوی دریا
می بری شبانه بدنم، می بری کنار محسنم
می بری مرا کنار بابا
می روم به خاطر دلم، می روم به سوی حاصلم
می روم ولی شکسته بالم
نهان کنی کفنم، زدیده ی حسنم
اگر نه می رود از دست
غسل دهی بدنم، ز روی پیروهنم
که این بدن پر زخم است
خداحافظ ستاره های شب، خداحافظ زمین و تاب و تب
خداحافظ دل کبود زینب
خداحافظ سرشک بی صدا، خداحافظ غبارکوچه ها
خداحافظ که جان رسیده بر لب
زهراست آن که «یک تنه» پای غدیر ماند
.
.
.
اما هنوز ما…
**
عرض تسلیت به محضر امام عصر(عج) و شیعیان ایشان
بارالهــــا تو ببین این سوز ما
فاطمیــــه گشته در نـوروز ما
آمدم هیئت که تا خدمت کنم
بار دیگر با علـی(ع)، بیعت کنم
آمدم خدمت کنم، بر اهـل دل
تا نگــردم پیش مولایم، خجـل
گفتم امشب سفره ای برپا کنم
هفت سین عشق، در آن جا کنم
مادرم زهرا(س)، مرا یاری نمود
بهـر چیدن، با من همکاری نمود
گفت بگذار از بـرای سفــره ها
سیـن اول، سیـلـی آن بـی حیـا
دومین سین، سقط بود و محسنش
این غم عظماسـت، گشته قاتلش
سین سوم، سرخی مسمـار بـود
رنـگ خــون پهلــوی آن یار بود
گفت سین چهارمم کار در است
سینـه ی مجروح مسمـار در است
پنجمین سین، سوختن با دردها
ســوختــن بـا آتـش نامـــردها
سیـن شـش هم، سختی درد و اَلَم
دیــدن حیـدر(ع) میان موج غـم
آخـرین سین از برای سفـره ام
آتشــی افروخــت در کاشـانـه ام
هفتمین سین، ساختن با درد بود
چـون مدینه آن زمان نامــرد بود
آمــدند بهــر عیـادت دیـوها
با چـه رویی؟؟ من نمیدانم خـدا!!
«من یک زره برای جهازش فروختم
او عزم جزم کرده بمیرد برای من»
بعد رحلت رسول الله (ص) حضرت زهرا (س) منزل نشسته بودن که سلمان وارد شد
فرمودن سلمان، دیروز سه تا از حوریه های بهشتی آمدند و به من سر زدند، از بهشت خدا آمده بودند چندتا خرما برای من آوردن.
سلمان این خرما هارو بگیر، می دونم روزه داری، ببر و با این خرما افطار کن اما یادت نره هسته این خرمارو برام بیار.
سلمان میگه رفتم با خرما افطار کردم و دیدم خرما هسته ای نداره، رفتم پیش خانم
عرضه کردم: بی بی خرما هسته نداشت!
حضرت فرمودن: آری سلمان خرمای بهشتی هسته نداره …
پس چرا…؟
خانم فرمودند: آخه سلمان این روزا دیگه کسی به ما سر نمیزنه، گفتم بیای در خونمونو بزنی مردم نگن دیگه علی طرفدار نداره ، تنهاست…
سلمان ما دیگه خیلی غریب شدیم کاش بابام بود …
پ ن: امام خامنه ای (دام عزه) : من رزق سال کشور را از فاطمیه می گیرم.
هر دختری که ام ابیها نمی شود
هر مادری که مادر دنیا نمی شود
نور تمام عالم امکان به روی هم
یک جلوه نور چادر زهرا (س) نمی شود
تسلیت عرض می کنم.
“روزهای سختی بود. پدرم می گفت باید صبر کرد؛ مادرم اما چیزی نمی گفت. گفتم قرآن بخوانم دل این مردم نرم شود؛ نشد. گفتم دعا کنم…؛ نشد. چیزی درون سینه ام بی قراری می کرد. آن شب قرار بود با مادرم درددل کنیم…؛ نشد. گفتم همه چیز را به او خواهم گفت. برای من حرف خواهد زد حرفهای او مثل آیه های قرآن مثل انا انزلنا مثل والعصر مثل کوثر… . این روزها کسی لبخندش را ندیده بود. گفتم می نشینم روبرویش صورتش را سیر تماشا می کنم اما نشد. مادرم، مادرم انگار رفتنی تر از همیشه بود”
بریز آب روان اسما، به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن،تنش از زیر پیراهن
ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش، تو خود ریز آب بر رویش
ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار، بگرید با دلی خونبار
ولی آهسته آهسته
حسن ای نورچشمانم، حسین ای راحت جانم، بنالید ای عزیزانم
ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب، به پیش مادرت امشب، بخوان او را به تاب و تب
ولی آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او، کنم زاری ز داغ او
ولی آهسته آهسته……
دیگر آن خندهی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطرهی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
**************
فاطميــه موج آه شيعه است
بيت الاحزان نگاه شيعه است
فاطميه تا روايت ميشود
درب سوزان با لگد وا ميشود
فاطميه فصل بيعت با علي ست
جرم زهرا گفتن يك ياعلي ست
در حریم فاطمیّه مرغ دل پر می زند
ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند
ما زنده به لطف و رحمت زهرائيم
مامور براي خدمت زهرائيم
روزي كه تمام خلق حيران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائيم
حضرت مادر(س)
بیش از درد پهلو
درد دین داشت…