کنون که در چمن امد گل از عدم به وجود

بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود

بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ

ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود

بدور گل بنشین بی شراب و شاهد و چنگ

که همچو روز بقا هفته ای بود معدود

شد از خروج ریاحین چو اسمان روشن

زمین باختر میمون و طالع مسعود

ز دست شاهد نازک عذار و عیسی دم

شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

جهان چو خلد برین شد بدور سوسن و گل

ولی چه سود که در وی نه ممکنست خلود

چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار

سحر که مرغ دراید به نغمه داود

بباغ تازه کن آیین دین زردشتی

کنون که لاله برافروخت آتش نمرود

بخواه جام صبوحی بیاد آصف عهد

وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود

بود که مجلس حافظ بیمن تربیتش

هر آنچه می طلبئ جمله باشدش موجود

 

7 thoughts on “کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

  1. تا زنده هستم زنده هستم
    تا زنده بر انصار بیداد
    با اسبی از توفان و تندر
    با نیزه یی از شعر و فریاد
    هر چند در میدان نبودم
    با دیو و دد جنگ آزمودم
    بس قصه کز میدان سرودم
    زانجا که باروت است و پولاد
    پیرم ولی از دل جوانم
    خوش می رود با کودکانم
    من مامک پر مهرشانم
    گیرم که دیگر مامشان زاد
    ای عمر احمدزاده پربار
    ای بخت روشن با جهاندار
    وان خیل دلبندان هشیار
    پیروز مندی یارشان باد
    جمعی که این سان مهربان بود
    یک روزه ما را میزبان بود
    فصل نشاط اصفهان بود
    در اعتدال ماه خرداد
    رفتیم و مأمن بی امان شد
    پر شور و شر نیم جهان شد
    از فتنه ی انصار بیداد
    ای اصفهان ، ای اصفهان ، داد
    در گیر و دار ترکتازی
    آموخت ما را سرفرازی
    سروی که در آشوب توفان
    سر خم نکرد از پا نیفتاد
    من کاج پیر استوارم
    از روزگاران یادگارم
    حیران نظر دارد به کارم
    بیدی که می لرزد ز هر بار
    بنیان کن کوان دیوم
    در شعر می توفد غریوم
    از هفتخوان خواهم گذشتن
    با کوله ی هفتاد و هشتاد

    سلام
    من به این دعواها اعتراض دارم
    چرا شاعرا رو سیاسی میکنیم؟؟!! بیخیال

  2. سلام
    بالاخره يك صفحه باز شد
    با موضوع باب دل
    دوستان عشق شعر
    خوب ميشه حدس
    زد مشتري اين
    موضوع كيه
    در ضمن منتظران دولت يار ما عنايات و الطاف اس ام اسي و ايميلي شما
    را به وقتش پاسخ ميدهيم

  3. گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

    از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

    گویی به خواب بود ، جوانیمان گذشت

    گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

    کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

    بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

  4. استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟
    شاگرد: عروسی

    استاد: نخیر منظورم اینست که چی میشوی ؟
    شاگرد: داماد

    استاد: او ه ه ،منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چی حاصل میکنی ؟
    شاگرد: زن

    استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟
    شاگرد: عروس میگیرم

    استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟
    شاگرد : نوه استاد!

  5. سلام
    1. مات یادمان نمیاد عنایت خاصی افاضه نموده باشیم از بارقه های ملوکانه مان خصوصاً به وسیله ایمیل البته اس ام اس رو دیگه با ما گشتن مزایای خاص خودشو داره که از این بابت بهت تبریک میگم خانم کاظمی. بعدم این شعر قشنگ حافظ عزیز اومد تا رسالتی را انجام دهد و آن همانا تغییر وضعیت “!!!!!!!!!!!” بود به حال و هوای ما هم میخورد گرچه ما خودمان شبها جاتون خالی به جا متکا و اینا دیوان حافظ استفاده میکنیم!!!!!!
    2: این شعر حافظم خوبه نه؟! البته با تفسیرش!

    ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
    ازین باد ار مددخواهی چراغ دل برافروزی…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *