ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از مکر شمر کرببلا
شده دنیا پر از دروغ و نفاق
طاقت مسلمین دنیا طاق
راه هامان طریقی از آتش
کعبه در منجنیقی از آتش
آل مروان و ال ذی الجوشن
مست حمله به سرزمین یمن
در زمین یمن به اسماعیل
تیغ از پشت می زند قابیل
پرده داران درون حله به خواب
گردشان مطربان خراب شراب
دین شان نیست غیر ظلم و فساد
کاخ هاشان بلند چون شداد
” کاخ هاشان بلند و همت پست”
محو نفس اند و رفته اند از دست
نزدشان شد مقام ابراهیم
کاخ سبز و سفید و اورشلیم
آل ظلم اند و آل استبداد
نیست موسایشان بجز موساد
گرم فرمانبری ز کفر و نفاق
تا زنند آتشی به شام و عراق
سنگ بر کعبه می زنند هنوز
منجنیق است جرثقیل امروز
پرده دارند و دزد و تاراجی
تیغ ها می زنند بر حاجی
به همان مردمی که روزی شاد
ره گشودند روی زین العباد
قرنها پیش از این حسین علی
در همین سرزمین حسین علی
حج خود را تمام کرد و گذشت
به شهادت سلام کرد و گذشت
قرنها پیش حضرت سجاد
پای چون در زمین کعبه نهاد
حاجیان راه باز می کردند
عرض راز و نیاز می کردند
این همان مردم وفادارند
باز هم رو به کعبه می آرند
**
ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از مکر شمر کرببلا
ناگهان شاه نابکار حجاز
راه را بست بر جماعت باز
شمر گر آب بست این ره بست
حرمت کعبه و منا بشکست
این همان مردمان دلگیرند
به کدامین گناه می میرند؟
بارها راه عشق اگر شد گم
راه بگشوده اند این مردم
پیش از این بود راضی از این ها
نور چشمان سیدالشهدا
قرن ها رفته است و اینک باز
ظلم دیگر به میهمان حجاز
حاجیان خسته از مصائب شام
ظلم اینان کجا و ظلم هشام؟
با چنین ظلم و جور و نفس و هوی
ابن عبدالملک کجا و شما!
دید او ازدحام اهل حرم
پس کشید از حریم کعبه قدم
گرچه او از هوای نفس شکست
بهر نظاره گوشه ای بنشست
استلام حجر نکرد هشام
چون شما تیغ بر نکرد هشام
هرچه را آن شقی رعایت کرد
نسل عبدالعزیز غارت کرد
در کمال شقاوت این جانی
عید قربان گرفت قربانی
کعبه اما سیاهپوش شماست
پرده ای از پیام عاشوراست
دارد از دولت ولای حسین
کعبه هم بوی کربلای حسین
یک مشت زبان نفهم و جانی/دیوانه و عقدهای… روانی
اندازهی فهم، قدر ارزن/مصداق دقیق لفظ کودن
ظاهر که نگو! شبیه عنتر!/باطن که خدا به دور، بدتر!
از هر چه که سافل است، اسفل/ترکیب سه نقطهاند و انگل
هرگز نرسد به پای ایشان /در فتنهگری و مکر، شیطان
*
*
احمقتر از آنکه وصف گردند /با عقل، همیشه در نبردند
گور پدر سعود و آلش /بشمار که میرسد زوالش
احسانپور
در پی انتشار متن هایی که مردم را به جای رفتن به حج، به کمک به فقرا تشویق می کند:
حاجی سلام
شهادتت مبارک
شرمنده ام بابت حرفهایی که زدم و تهمت بود
شرمنده ام بابت سفرهای خارجی که رفتم و تا نوبت تو رسید یاد فقرای مملکت افتادم!!
حاجی سلام
شهادتت مبارک
شرمنده ام هنوووووزز کفن نشده ای و محکوم شدی بی توجهی به فقرا!!
غافل از اینکه قبل از رفتنت چند دختر را جهاز دادی، چند گرسنه را سیر کردی و… و بین خودت و خدا ماند
شرمنده ام بابت سکوتم هنگام اختلاسها و اکنون بر جسم بی جان تو شیر شدم و دم از مسکین نوازی میزنم
حاجی سلام
شرمنده ام تو را کشتند تا من بترسم و حج نرم
و من ترسیدم
من ترسیدم
و من ترسیدم و گفتم
حج همینجاست اینجا بین فقرا
تو را محکوم کردم به ندیدن پاره های کفش دخترک دبستانی فقیر غافل از اینکه خودم هرگز حتی یه جفت کفش به پایش نکردم
حاجی سلام
شهادتت مبارک …
(…)
طرف گفت تو رستوران نشسته بودم، همین که غذا را آوردند چشمم به یک پدر و پسر فقیر افتاد که داشتند از پشت شیشه با حسرت به غذای من نگاه می کردند. از شدت ناراحتی مجبور شدم غذا را نیمه تمام رها کنم و از رستوران بیرون بیایم.
بعدا رفتند نگاه کردند دیدند یک گوجه از سالادش باقی مانده و یک خرده ته شیشه نوشابه!
مدیونید اگر فکر کنید به سفر نیمه تمام روحانی از آمریکا به تهران ربطی داشت !
تسلیت به همه مردم …کسانی که حاجی داشتند و کسانی که حاجی نداشتند…
فاجعه تاسف بارتر و دردناک تر از این حرفهاست
هنوز گمان میکنم کابوسی وحشتناک است و به زودی از خواب بیدار می شوم ….
اما ای کاش …………
طلب صبر برای خانواده های داغدار
طلب آمرزش برای از دست رفتگان
و
طلب عذاب الهی برای مسببان این فاجعه
از ماست که برماست!
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
ازماست کهبرماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ وراست
ازماست کهبرماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
ازماست کهبرماست
یکتن چو موافق شد یک دشت سپاهاست
با تاج وکلاهست
ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنهاست
ازماست کهبرماست
ماکهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست
ازماست کهبرماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریفست
نه جرم ز عیسی نه تعدی زکلیساست
ازماست کهبرماست
ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم
تا روز نخفتیم
وامروز بدیدیم که آن جمله معماست
ازماست کهبرماست
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالست؟
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج بهلالاست
ازماست کهبرماست
از شیمی و جغرافی و تاربخ، نفوریم
از فلسفه دوریم
وز قال وان قلت، بهر مدرسه غوغاست
ازماست کهبرماست
گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یاکافر حربی است
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
ازماست کهبرماست
ملکالشعرای بهار
به نقصان سرمایه و شماتت همسایه، بعد از واقعه دچار نشیم صلوات….