3 thoughts on “چه دلشادم به دلدار خدايي

  1. چه دلشادم به دلدار خدایی خدایا تو نگهدار از جدایی
    بیا ای خواجه بنگر یار ما را چو از اصحاب و از یاران مایی
    بدان شرطی که با ما کژ نبازی وگر بازی تو با ما برنیایی
    دغایانی که با جسم چو پیلند سوار اسب فرهنگ و کیانی
    پیاده گشته و رخ زرد ماندند ز فرزین بند شاهان بقایی
    چه بودی گر بدانستی مهی را شکسته اختری در بی‌وفایی
    وگر مه را نداند ماه ماه است چگونه مه نه ارضی نی سمایی
    که ارضی و سمایی را غروب است فتد بی‌اختیارش اختفایی
    ظهور و اختفای ماه جانی به دست او است در قدرت نمایی
    بسوز ای تن که جان را چون سپندی به دفع چشم بد چون کیمیایی
    که چشم بد بجز بر جسم ناید به معنی کی رسد چشم هوایی
    کناری گیرمش در جامه تن که جان را زو است هر دم جان فزایی
    خیالت هر دمی این جاست با ما الا ای شمس تبریزی کجایی
    مولوی(دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۰۶)

  2. یک هدیه برای خوانندگان، به امید اینکه راه یابیم به قرب اش.آمین.

    امام باقر عليه السلام : به لقمان گفته شد : كدام حكمت است كه جامع همه حكمت هاي توست؟ گفت : اينكه خود را درباره چيزي كه برايم ضمانت شده است، به زحمت نيندازم وآنچه را كه به خود من وا گذار شده است [يعني عمل را]، ضايع نگردانم.

    تفسير القمّي : امام صادق عليه السلام در پاسخ به سؤال حمّاد از لقمان وحكمت او فرمود : به خدا قسم كه حكمت، به سبب شرافت خانوادگي يا مال وثروت يا زن وفرزند يا قدرت جسمي ويا زيبايي، به لقمان داده نشد. بلكه او مردي بود در كار خدا نيرومند وبا نشاط، پارسا، خاموش وآرام، ژرف انديش، پر تفكّر، تيزبين، پند آموز از عبرت ها. هرگز در روز نخوابيد، هيچ كس او را در حال قضاي حاجت يا شستشوي بدنش نديد؛ زيرا به شدّت با حيا وژرف انديش ومراقب حركات وسكنات خويش بود. هرگز از چيزي نخنديد؛ چون مي ترسيد گناه باشد. هرگز عصباني نشد، هرگز با كسي شوخي نكرد، هيچ گاه براي دست يافتن به چيزي از دنيا شاد نشد وبراي از دست دادن چيزي از آن اندوهگين نگشت. زنان بسياري گرفت وفرزندان بسياري به دنيا آورد، اما بيشتر آنان پيش از او به سراي آخرت شتافتند واو بر مرگ هيچ يك از آنان نگريست. هرگز از دو نفر كه با هم بحث يا كتك كاري مي كردند نگذشت، مگر اينكه آن دو را آشتي داد وبا رفتن او با يكديگر دوست شدند. هرگز سخن نيكويي از كسي نشنيد، مگر آنكه معناي آن سخن وگوينده اصليش را از او پرسيد. با مردمان دانا وحكيم بسيار همنشيني مي كرد، بر قاضيان وپادشاهان ودولتمردان وارد مي شد وبراي قاضيان از اينكه به چنان شغل خطرناكي گرفتار آمده اند، دلسوزي مي كرد ونسبت به پادشاهان ودولتمردان كه به سلطنت وقدرت دل بسته واز خداي بي خبر شده اند اظهار ترحّم مي نمود. او عبرت مي گرفت وعواملي را كه با آن بر نفْس خود چيره آيد وبه وسيله آنها با هوس خويش بجنگد واز شيطان دوري كند، مي آموخت. دلش را با انديشيدن مداوا مي كرد ونفْسش را با عبرت ها وبه جايي سفر نمي كرد، مگر اينكه برايش سودمند باشد. اين چنين بود كه به او حكمت عطا گرديد وعصمت ومصونيت از گناه ارزانيش شد.
    خداوند تبارك وتعالي در نيمروزي كه چشم ها با خواب نيمروزي آرام گرفته بود، به دسته اي از فرشتگان دستور داد به طوري كه لقمان صدايشان را بشنود وخودشان را نبيند، او را ندا دهند وگويند : اي لقمان! آيا مي خواهي خداوند تو را خليفه خود در زمين قرار دهد تا ميان مردم داوري كنى؟ لقمان گفت: اگر خداوند مرا به اين كار فرمان دهد با جان ودل مي پذيرم؛ چون اگر او اين كار را با من بكند، خودش هم مرا كمك مي كند ونحوه داوري را تعليم مي دهد واز خطا نگهم مي دارد، ولي اگر انتخاب را به من وا گذارد من كُنج عافيت را اختيار مي كنم.
    فرشتگان گفتند : اي لقمان! چرا اين حرف را زدى؟ گفت : زيرا داوري ميان مردم، از دشوارترين وپر فتنه وپر بلاترين منزلگاه هاي دين است. آدمي تنها مي ماند وكسي هم كمكش نمي كند وظلم وحق كشي از هر سو آن را در ميان دارد وكسي كه عهده دار اين منصب مي شود، از دو حال خارج نيست : اگر مطابق حقّ داوري كند در اين صورت جا دارد كه به سلامت رهد واگر خطا كند راه بهشت را خطا پيموده است. كسي كه در دنيا خوار وناتوان باشد، در قيامت راحت تر مي تواند رئيس وآقا وارجمند باشد وكسي كه دنيا را بر آخرت برگزيند، هر دوي آنها را مي بازد؛ چون دنيايش تمام مي شود وبه آخرت هم نمي رسد. امام عليه السلام فرمود : فرشتگان از حكمت لقمان شگفت زده شدند وخداوند رحمان گفتار ومنطق او را پسنديد. چون شب شد ولقمان به بستر خويش رفت، خداوند حكمت را بر وي نازل كرد واز سر تا پايش را غرق حكمت نمود واو همچنان در خواب بود وخداوند پوششي از حكمت بر وي پوشاند ووقتي بيدار شد حكيم ترين مردم روزگارش شده بود وميان مردم مي آمد وسخنان حكيمانه مي گفت وحكمت را نشر وگسترش مي داد.
    امام صادق عليه السلام فرمود : پس از آنكه حكم خلافت به لقمان داده شد واو آن را نپذيرفت، خداوند به فرشتگان دستور داد وآنها خلافت را به داوود پيشنهاد كردند وداوود آن را پذيرفت، بدون آنكه شرطي را كه لقمان كرده بود بيان كند. پس خداوند خلافت در زمين را به داوود داد وبارها در اين كار مبتلا وآزموده شد وهر بار دچار لغزش وخطا مي شد. امّا خداوند او را مي پذيرفت ومي بخشيدش. لقمان زياد به ديدن داوود عليه السلام مي رفت وبا موعظه ها وسخنان حكيمانه ودانش بسيار خود او را اندرز مي داد وداوود به او مي گفت:خوشا به حالت اي لقمان! حكمت به تو داده شد وبه بلاي خلافت گرفتار نشدي، امّا به داوود خلافت داده شد وبه كار داوري وفتنه گرفتار آمد.
    امام صادق عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت كرد : «و آن گاه كه لقمان در مقام اندرز به فرزندش گفت : اي فرزندم! به خدا شرك نورز؛ زيرا كه شرك ستمي بزرگ است» . حضرت فرمود : لقمان فرزند خود را به مطالبي پند واندرز داد، تا جايي كه او روييد وشكفت.
    اي حمّاد! از جمله اندرزهاي او به فرزندش اين بود كه گفت : فرزندم! تو از همان روزي كه به دنيا افتادي پشت به دنيا ورو به آخرت كردى. پس، خانه اي كه به سويش در حركت هستي نزديكتر به توست از خانه اي كه در حال دور شدن از آن هستى. فرزندم! با دانايان همنشيني كن وزانو به زانوي آنان بزن، با آنان مجادله مكن كه دانش خود را از تو دريغ كنند. از دنيا به قدر كفاف برگير وبه كلّي آن را دور مينداز تا سر بار مردم باشي وآن چنان هم به دنيا مپرداز كه به آخرتت زيان رساند. آن قدر روزه بگير كه از شهوت تو جلوگيري كند وچندان روزه مگير كه تو را از نماز باز دارد؛ زيرا نماز نزد خداوند محبوبتر از روزه است.
    فرزندم! دنيا دريايي ژرف است كه مردمان بسياري در آن نابود شده اند. پس در اين دريا كشتي خود را ايمان قرار ده وبادبانش را توكّل وره توشه ات را تقواي خدا؛ اگر نجات يافتي به سبب رحمت ومهرباني خدا نجات يافته اي، واگر هلاك شدي به سبب گناهان خودت هلاك شده اى.
    فرزندم! اگر در خردسالي ادب آموختي، در بزرگسالي از آن بهره مند خواهي شد وكسي كه ادب را سرمايه وتوانگري بداند، بدان اهتمام ورزد وكسي كه نسبت به ادب اهتمام ورزد، در راه آموختن آن خود را به رنج وزحمت اندازد وهركه در راه آموختنش رنج برد، سخت در پي آن برآيد وهر كه سخت در پي ادب برآيد، به منافع آن برسد. پس، ادب را خوي وعادت خود گير؛ زيرا با اين كار جانشين گذشتگانت مي شوي وجانشين خود را سود مي رساني واميدوار به تو اميد مي بندد وبيمناك از صولت وابّهت تو مي ترسد. مبادا در فراگرفتن ادب سستي وتنبلي كني ودر طلب غير آن برآيى. اگر در امر دنيا شكست خوردي، مبادا در كار آخرت دچار شكست شوى. اگر تحصيل علم را از جايگاهش از دست دادي، بدان كه در كار آخرت شكست خورده اى. از روزها وشب ها وساعات خود زماني را هم به تحصيل علم اختصاص بده؛ زيرا هيچ چيز مانند ترك علم، علم را ضايع نمي كند. هيچ گاه با افراد لجوج بحث علمي نكن. با افراد دانا هرگز به جدال مپرداز. با هيچ قدرتمندي دشمني مورز، با هيچ ستمگري همراهي ودوستي مكن، با هيچ گنهكار آلوده اي دوستي نكن وبا هيچ شخصي كه متّهم به گناه وفساد است، رفاقت مورز ودانش خود را مانند مال خود نگهداري كن .
    فرزندم! از خداوند چنان بترس كه اگر در روز قيامت نيكي هاي جنّ وانس را با خود بياوري، باز بيم آن داشته باشي كه عذابت كند وبه خداوند چنان اميدوار باش كه اگر روز قيامت با گناهان جنّ وانس بيايي، باز اميد به آمرزش او داشته باشى.
    فرزند لقمان به او گفت : اي پدر! چگونه طاقت وگنجايش چنين چيزي را داشته باشم، حال آنكه مرا يك دل بيش نيست؟ لقمان به او فرمود : فرزندم! اگر دل مؤمن را بيرون آورند وآن را بشكافند، در آن دو نور يافت مي شود : نوري از بيم ونوري از اميد. اگر اين دو نور با هم وزن شوند، هيچ يك به وزن ذرّه اي سنگين تر از ديگري نخواهد بود. كسي كه به خدا ايمان داشته باشد،آنچه را او گفته است تصديق مي كند وهر كه گفته هاي خدا را باور كند، آنچه را خدا فرمان داده است به كار مي بندد وكسي كه فرمان خدا را به كار نبندد، گفته او را باور نكرده است. اين خلق وخوي ها هر يك گواه بر ديگري است.
    پس، كسي كه صادقانه به خداوند ايمان بياورد، خالصانه وبي ريا هم براي خدا كار مي كند وكسي كه خالصانه وبي ريا براي خدا كار كند، صادقانه به خدا ايمان آورده است. وكسي كه از خدا اطاعت كند، از او مي ترسد وكسي كه از خدا بترسد، او را دوست هم دارد وكسي كه او را دوست بدارد، فرمانش را پيروي مي كند وكسي كه فرمان او را پيروي كند، مستوجب بهشت وخشنودي خدا مي شود وكسي كه دنبال خشنودي خدا نباشد، از خشم وناخشنودي خدا هم باكي ندارد. پناه مي بريم به خدا از خشم وناخشنودي او.
    فرزندم! به دنيا اعتماد مكن ودلت را بدان مشغول مساز؛ زيرا خداوند هيچ آفريده اي نيافريده است كه در نظر او خوارتر از دنيا باشد. مگر نمي بيني كه نعمت هاي دنيا را پاداش مطيعان قرار نداده وبلاي آن را نيز كيفر نافرمانان در نظر نگرفته است؟

    ________________________________________
    1-قرب الإسناد : 72/232 .
    2-فى بحار الأنوار : 13/410 «حتي تَحاجَزا» وهو الأنسب .
    3-لقمان : 13 .
    4-نَطِفَ الرجلُ : إذا اتُّهِمَ بريبةٍ ، ونَطِف الشىء : أى فسد (الصحاح : 4/1434) .
    5-الوَرْقُ : الدراهم المضروبة ، وفى الوَرْق ثلاث لغات : وَرِق وَوِرْق وَوَرَق (الصحاح : 4/1564) .
    6-فى المصدر: «لوجد فيه نورين : نورا للخوف ونورا للرجاء» والصحيح ما أثبتناه .
    7-تفسير القمّى : 2/162 .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *