دلم بهانه شعر نگفته کرده بیا
هوای هق هق بغض شکفته کرده بیا
کسی برای زمستان دعا نمی خواند
تو خود بگو که زمستان چقدر می ماند
مگر نه این که بهار انتظار می خواهد؟
دل شکسته ی ما هم بهار می خواهد
دعا و گریه و نجوا بگو بگو تا کی؟
در انتظار کمی گفت و گو بگو تا کی؟
ببین دعای فرج را زحفظ می خوانیم
فقط به پای عمل می رسیم و می مانیم
بیا بیا زشب بی ستاره دیدن کن
بیا و در شب ما یک چراغ روشن کن
بیا که خط زمستان هنوز جا دارد
برای نقطه پایان هنوز جا دارد
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم
بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
چرا لحظه باران نرسیده است
هر کس که در این خشکی دوران
به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است
و هنوزم که هنوز است ، غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است
خداوند گواه است دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
تویی آئینه ،روی من بیچاره سیاه است
و جا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار
دل هر بی دل آشفته شود حس
عصرهای جمعه من دلتنگ و گریانم
خسته از درد فراق و سوز هجرانم
هفته ها تقویمهای بی تو خط خوردند
می کشم خطی دگر اما چه گریانم
تا به کی تاب آورم در انتظار تو؟
کی به سر آید خزان؟ مولا پریشانم
غم چو سایه بر زمان افتاده آقاجان
رخ نما! که من پی شور فراوانم
این زمین تشنه در امید باران است
لطف حق! باز آ که در امید بارانم
شام هجرانت چرا پایان نمی آید؟
من پی دیدار روی صبح پنهانم…
چه در دل من/ چه در سر تو/ من از تو رسیدم /به باور تو
تو بودی و من/به گریه نشستم/ برابر تو/ به خاطر تو/ به گریه نشستم/ بگو چکنم
با تو /شوری در جان /بی تو /جانی ویران /از این زخم پنهان /می میرم
نامت/ در من باران/ یادت/ در دل طوفان/ با تو/ امشب پایان میگیرم
نه بی تو سکوت/ نه بی تو سخن /به یاد تو بودم /به یاد تو من
ببین غم تو /رسیده به جان /و دویده به تن/ ببین غم تو /رسیده به جانم/ بگو چه کنم
با تو/ شوری در جان/ بی تو /جانی ویران / از این/ زخم پنهان /می میرم/ می میرم
روز قسمت بود.خدا هستی را قسمت میکرد .خدا گفت :چیزی از من بخواهید .
هر چه که باشد ،شما را خواهم داد.سهمتان را از هستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشنده است.
و هر که آمد چیزی خواست .یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن.
یکی جثه ای بزرگ خواست
و آن یکی چشمانی تیز.
یکی دریا را انتخاب کرد ویکی آسمان را.
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: من چیز زیادی از این هستی نمیخواهم ،نه چشمانی تیز ونه جثه ای بزرگ،نه بالی ونه پایی ،نه آسمان ونه دریا.
تنها کمی از خودت ،تنها کمی از خودت را به من بده .
و خدا کمی نور به او داد.
نام او کرم شب تاب شد.
خدا گفت:آن که نوری با خود دارد بزرگ است؛ حتی اگر به قدر ذره ای باشد.
((تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان میشوی .))
و رو به دیگران گفت :کاش میدانستید که این کرم کوچک بهترین را خواست.
زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.
هزاران سال است که او میتابد. روی دامن هستی میتابد. وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرم کوچکی بخشیده است.
در گوشه ی تنهایی ها شبم به هوایت روشن
با توشه ی شیدایی ها دلم به صفایت روشن
چون شمع شب افروزم جان پیش تو می بازم
در پای تو می سوزم با یاد تو می سازم
آینه ی ساده بودم دل را به تو داده بودم
با حیرت دیدن تو شکستم در این دشت کجایی
با شوق دمیدن تو نشستم که ای من درایی
با یادت شب هایم در جاده ی حیرانی همواره چراغانی
به سویت باز آیم با موج پریشانی در اوج پشیمانی
دریای خروشانم من بی تابم و سوزانم من شیــــــــــدایم
هم صحبت ماه و طوفان تا ساحل تو سرگردان تنهـــــــــــایم
من همسفر شب بودم تو همنفس خورشیدی
دیدی که زغم فرسودم بر جان و دلم تابیدی
توهمون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده بودنی
تو امید انتظاری تو دلای نا امید
مث دیدن ستاره تو شبای ناپدید
چه غریبونه گذشتن ، جمعه های سوت و کور
هنوز اما نرسیدی ، ای تجلی ظهــــور
…
با توام…با تو که گفتی ، تکیه گاه عاشقایی
میدونم یه دنیا نوری ، ساده ای…بی انتهایی
مث لالایی بارون ، تو کویر بی صدایی
تو خود عشقی میدونم ، ناجی فاصله هایی
…
توهمون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده بودنی
تو امید انتظاری تو دلای نا امید
مث دیدن ستاره تو شبای ناپدید
عمریه دلم گرفته ، گله دارم از جدائی
غایب همیشه حاضر ، تو کجایی…تو کجــــــــایی…
تو کجـــــــــــــــــــــــ ـــایی…تــــــــــــــــــــــــــــو کجایی…؟
لام
که ای من درآیی یعنی چه؟ که ای مه درآیی
بی تابم و جوشاانم من درسته
هم صحبت موج و طوفان درسته
میگه که: شیدا من، تنها من
چه سلام قشنگی!!!