خیام نیشابوری:

بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است 
بر طرف چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست
خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است.

شعری درباره بهار از مولوی:
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی

شعر نوروزی از شهریار

ای وطن آمده بودم به سلام نوروز 
مگرم کوکب اقبال تو تابد پیروز
آمدم در پی آن کوکب آفاق افروز
لیک از این غمکده رفتم همه درد و همه سوز
دگر ای مادر غمدیده بخون زیور کن
جشن نوروز بهل، شیون شهریور کن

10 thoughts on “نوروز

  1. سلام
    از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست
    گاهی اوردند. شایدم این باشه اما بعیده که خیام با اون عظمت جایی که میتونه بدون تغییر، وزن سالم بیاره اینطوری با یه هجای بلند خرابش کنه. ببخشیدا.
    شعر شهریار حال آدم رو بد میکنه این کجاش شعر نوروزیه؟! فقط موقع نوروز گفته.
    “چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی”
    من راستش گاهی تو شطحیات شاعر بزرگ مولانا در غزلیات شمس میمونم!!
    معنی این چیه؟ ما که دم دستمون کسیکه سواد ادبی داشته باشه فعلاً نیس میشه این مصراع و ربطش به مصراع قبل رو توضیح بدید؟ ببخشیدا.
    البته بقیه شعر مولانا بسیار زیباست و آن قسمتش که اینجا نیامده بهاریه تر
    در مجموع تشکر که باعث شدید یادی از قدیما که با شعر و ادب سر و کار داشتیم بیفتیم… یادش به خیر.

  2. سلام آقای دکتر نوروزی عزیز
    پیشاپیش سال نو رو تبریک میگم و آرزوی زیبا ترین ها رو برای شما دارم.

    حافظ شیرازی

    ز كوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی **از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

    چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت كن **كه قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

    ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است **كه زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

    به صحرا رو كه از دامن غبار غم بیفشانی **به گلزار آی كز بلبل غزل گفتن بیاموزی

    چو امكان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست **مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

    طریق كام بخشی چیست ترك كام خود كردن **كلاه سروری آن است كز این ترك بردوزی

    سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی **كه بیش از پنج روزی نیست حكم میر نوروزی

    ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست **مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

    می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌كند عیبش **خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

    جدا شد یار شیرینت كنون تنها نشین ای شمع **كه حكم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

    به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم **بیا ساقی كه جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

    می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش **كه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

    نه حافظ می‌كند تنها دعای خواجه تورانشاه **ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

    جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده **جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی

  3. سلام
    بقول شاملو:
    زمستان،شکست و رفت
    “مبارک باشه عیدتون/منو سر سال تحویل دعا کنید/اصلن ماهی هفت سینو که دیدید یاد من کنید: ) ”
    حول شود حال همه ی ما
    انشاالله

  4. سلام منم از ادبیات سر در نمیارم.
    این سبزهه ذهنمو مشغول کرده از اونجایی که از این چیزام سر در نمیارم موندم چیه؟؟ ماشه؟؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *