بدون شرح!
پ ن:
۱- بعضی وقتها بعضیا دوست دارن یه اتفاقاتی بیفته خوب کاری نمیشه کرد اتفاقات اخیر تقدیم بهشون !!!؟؟؟!!!! فروتنانه
۲- یه عزیز که خاطرش برام خیلی عزیزه پیام داده بود نخودها بفرست هر چه فکر کردیم نخود جایی نبود مجبور شدیم لنگه کفش بفرستیم خدا از کسی که فرستاد قبول کنه من عادت ندارم بی کفش راه برم!!!!!!؟؟؟؟
۳- بودن بعضی دوستان واقعا به ادم قوت قلب میده حتی وقتی هیچ خبری ازشون نداری دل ادم قرصه که کسی هست همونجایی که باید باشه. شاید یه روز فرصت بشه جبران کنیم.
۴- یک روز وقتی
از زیر سایه های ملایم خوشبختی
پرسه زنان
به خانه برمیگشتیم
از زیر سایه های مرتب مصنوعی
مردان ارشیتکت را دیدم
در صف کراوات
چرت میزدند
ماندن چقدر حقارت اور است
وقتی که عزم تو ماندن باشد
حتی روز
پنجره ها به سمت تاریکی
باز میشوند
اگر بتوانی موقع رسیدن را درک کنی
برای رفتن
همیشه فرصت هست
این دریچه را باز کن
چه همهمه ای می اید
گویا
مرغ و متکا توزیع میکنند
اینها که در صف ایستاده اند
به خوردن و خوابیدن معتادند
وقتی بهانه ای
برای بودن نداشته باشی
در صف ایستادن
خود بهانه میشود
و برای زدودن خستگی بعداز صف
ورق زدن
یک کلکسیون تمبر
چقدر به نظرت جالب میاید
امروز
در روزنامه خواندم
ته سیگارهای چرچیل را
به قیمت گزافی فروخته اند
اه خدایا
ادم برای سقوط
چه شتابی دارد
دیروز در باغ وحش
شمپانزه ای دیدم
که به نظریه داروین
فکر میکرد
چگونه میتوان
با این همه تفاوت
بی تفاوت ماند؟
پشت این حصار
چه سیاهی عظیمی خوابیده است
به دلم گفتم:برگرد برای رفتن فکری بکنیم
هوا بس ناجوانمردانه سرد است …
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی …
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.
زندگی سخت ساده است!
زندگی را به تمامی زندگی کن.دردنیا زندگی کن بی آنکه جزیی از آن باشی.همچون نیلوفری باش در آب ،زندگی در آب ،بدون تماس با آب!زندگی به موسیقی نزدیک تر است تا به ریاضیات.ریاضیات وابسته به ذهن اند و زندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند!
خطر کن!چه چیزی از دست می دهی؟
با دستهای تهی آمده ایم و با دستهای تهی خواهیم رفت.
نه چیزی نیست که از دست بدهیم.
فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند تا سرزنده باشیم تا ترانه ای زیبا بخوانیم و فرصت به پایان
خواهد رسید.
آری اینگونه است که هر لحظه را غنیمتی است!
تلاش نکن که زندگی را بفهمی،زندگی را زندگی کن! تلاش نکن عشق را بفهمی، عاشق شو
زندگی فقط فرصتی است برای تعالی، برای بودن، برای شکوفا شدن.زندگی به خودی خود خالی است. تا وقتی خلاق نباشی قادر نخواهی بود آن را با رضایت خاطر پر کنی . تو نغمه ای در دل داری که باید سراییده شود و رقصی که باید به اجرا در آید.
مرگ تنها برای کسانی زیباست که،
زیبا زندگی کرده اند!
از زندگی نهراسیده اند!
شهامت زندگی کردن را داشته اند!
کسانی که عشق ورزیده اند،
دست افشانده اند،
و زندگی را جشن گرفته اند!
پس:
هر لحظه را به گونه ای زندگی کن،
که گویی واپسین لحظه است.
و کسی چه می داند؟
شاید آخرین لحظه باشد!