از موقعی که خودما شناختم از کار لذت می بردم و هر چه کار پر تنش و سخت تر انرژی من برای کار بیشتر. امروز احساس خستگی کردم. نمیدونم خستگی ناشی از جلسات پی در پی و درد و رنج مباحث جلسات بود یا حرکتی که میشه یا حرکتی که با حرکت ما از بین میره! هر کدوم باشه مهم نیست مهم اینه من مثل قبل نیستم و تغییر کردم این تعییرا حس میکنم. شاید پیر شدم شایدم کار در این سطوح دیگر برام جذاب نیست. باید بشینم با خودم فکر کنم ببینم چه نوع کاری به من انگیزه میده. گذشته از خستگی دیروز و امروز از اعماق وجود خوشحالم بابت اتفاقاتی که رقم می خوره. شاید در حالت عادی ده سال دیگه هم اینجا بودم راضی بودم اما الان نمیدونم واقعا نمیدونم. با این همه خدا را بابت تمام فرصتهایی که برام خلق کرده و می کنه شاکرم. لطف خدا نسبت به من بیکرانه. یه وقتایی حس میکنم بسیار از کارایی که انجام دادم و میدم نشدنیه اما به راحتی انجام میشه بعضی مسایل خیلی راحت تر از اونی که فکر می کردم حل میشه. اینجا اکنون بابت اتفاقاتی که افتاده و میفته خدا را شکر میکنم.

پ ن:

تمام تلاش و نتایج برخاسته از کارهای این روزا هدیه به باور کسانی که دوستشان دارم!

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله ی ما را نمی دهد “دلبر”
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود

ز روزگار غریبم گشته است معلوم
شفای ما به قیامت بجز رضا نشود…

 

12 thoughts on “من و خستگی!

  1. مانند یک بهار…. مانند یک عبور….
    از راه میرسی و مرا تازه میکنی.
    همراه تو هزار عشق از راه میرسد
    همراه تو بهار…

    بردشت خشک سینه من سبز میشود.
    وقتی تو میرسی…. در کوچه های خلوت و تاریک قلب من … مهتاب میدمد…
    وقتی تو میرسی…
    ای آرزوی گم شده بغض های من…
    من نیز با تو به عشق میرسم…

  2. سلام استاد.
    امروز واقعا خسته بودید.
    جوری که نگران کننده بود.
    خدا قوت.
    ولی باز هم با انرژی فلسفیدن درس دادید،ممنون.

  3. برای غریب
    دعایم کن دعایم کن که من بسیار محتاجم

    برای ستاره و استواری چون کوهش!!
    خال لب تو داغ دل آب کوثرست
    پنهان تبسمت نمک شور محشرست
    حالا به فکر دلبری افتاده ابرویت
    تیغ برهنه روی تو نوخط جوهرست
    تنها نه من دل پری از باغ می برم
    شبنم هم از تبسم رسوای گل، ترست
    کی رو ز تلخرویی دریا به هم کشد؟
    ابر مرا معامله با آب گوهرست
    دارد خبر ز آه من و تنگنای چرخ
    هر شعله ای که در قفس تنگ مجمرست
    پرویز داغ غیرت خود را علاج کرد
    شیرین تندخوی همان داغ شکرست
    از آستان عشق به جایی نمی رود
    صائب یکی ز حلقه به گوشان این درست

    برای رها
    سلام
    نمیدونم نوشته ام مربوط به دیروز بود و کارایی که کردم. شاید خستگی دیروز اثرش تا امروز مونده!

  4. آقای دکتر سلام
    امروز که دیدمتان و بهتون گفتم پیر شده اید واقعا پیر شده بودید! خستگی و بی انگیزگی در نگاه تان موج می زد. حتی اگر بیهوده نگفته باشم در پریشانی موهایتان! بعد هم که آن صحبت ها پیش آمد. به امید آنکه باز هم آن دکتر همیشه سرحال و بانشاط و انگیزه بخش رو ببینیم.

  5. سلام نمیدونم چرا دلم خواس بعد مدتی تو وبتون بنویسم.
    شما صدها سال دیگه هم پیر نیستید انرژی و کارهایی که دارید واقعاً از حد توان آدمای معمولی بیرونه. شما همیشه بهترین استاد هستید حتی در مدل خسته.
    امیدوارم همیشه پر انرژی باشید برای انجام همه کارهاتون. کارهای شما قید درست نمیخواد شما خودتون …

  6. سلام استاد
    همیشه دعاگویتان هستم.آنچه از شما برایم مانده جز ذکر خوبیهایتان نیست درست است که سه،چهار سالی است ملاقاتتان نکردم،ولی همین دیروز بود که از مدیریت صحیحتان در زمانی که مدیر کل امور فرهنگی بودید برای مادرم میگفتم. از اینکه در تمام لحظات کاریتان خدا را در نظر داشتید و اینکه از رهنمودهای نهج البلاغه برایمان میگفتید و آن را با اتفاقات روزمره کارهای اداری پیوند میدادید و یادمان دادیدخیلی بیشتر از اینها حواسمان را جمع زندگیمان کنیم چیزی که شما به ما دادید شیوه زیستن با خدا بود و اینکه برای او زندگی کنیم نه برای خودمان.سپاس فراوان .یاد شما در دلهای ما باقی است.همیشه دعاگویتان هستم.هر کجا هستید رب ودود پشت و پناهتان باشد و در این سحرگاه رحمت از خداوند متعال میخواهم به حق محمد و آل محمد صلوات الله علیهم عافیت در دنیا و آخرت را نصیبتان کند و عواقب امورتان را خیر بگرداند.آمین

  7. برای !
    سلام یعنی می خوای بگی من گفتم اینجا ننویس!
    ممنون ولی من کاری ندارم تا برسه به کارها! دارم فکر می کنم بعضی از کارایی که میکنم از سر بیکاریه

    برای میخ چکشی
    سلام
    ممنون از لطفتون اما خجالتم میدید به قول شاعر
    طاوس را به نقش و نگاری که هست خلق
    تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
    دعا کنید به ویژه دعا کنید علوی باشیم هر چند نمیدونم شدنیه
    به خانواده محترم به ویژه همسرتان سلام برسونید

  8. باز هم آغاز اسفند…؛ دلنشین است و شاید قشنگترین ماه؛ گره خورده با دلتنگترین عدد عالم؛ قرنها را میشمارم؛ کم کم شماره قرنهای فراق هم دارد زیبا میشود؛ به زیبایی شماره ای که نشان از بهار دارد!؛ چشم به راه طلوع؛ خورشید واپسین از یک تا یازده را شمردیم و آمدیم؛ در راه دلگرم ماندیم به وعده هایی که شیرینیش را به خواب هم ندیده بودیم؛ هر جا که تیرگی جداییمان کمی تاریک و روشن شد بی تاب تر شدیم؛ و ماندیم که اینها سراب است یا نشان از خورشید دارد؟؛ گاهی دویدیم گاه هم ایستادیم؛ و بار خستگیمان که سبک شد دوباره ادامه دادیم؛ شاداب تر از قبل؛ دلخوش به وعده دیدار شماییم که حق است؛ پس مولای مهربانم! بیا بخاطر باران ظهور کن! متی ترانا و نراک
    اللهم عجل لولیک الفرج

  9. سلام استاد عزیز
    از زحماتی که برای ما کشیده و میکشید بسیار ممنونیم
    استاد چند وقتی است دیگه از اون استاد شاد و سر زنده سابق خبری نیست احساسم این است که تدریس برایتان دیگر جذاب و دلنشین نیست اما خواهش میکنم هر جور دوست داری زندگی کن برایتان مهم نباشد چگونه قضاوت میشوید زندگی کن با باورها و ایمان قلبی خودت ،شاد باش و از زندگی لذت ببر .
    امیدوارم امضای خدا پای تمام آرزوهایتان باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *