با آنکه اميد همه هستي تو علي(ع)
بر عرش خدا قائمه هستي تو علي(ع)
آنقدر غريبي که خدا مي داند
مظلوم تر از فاطمه(س) هستي تو علي(ع)
شهادت اسوه عدالت و انسانیت بر همه حقجویان و عدالتخواهان تسلیت باد
با آنکه اميد همه هستي تو علي(ع)
بر عرش خدا قائمه هستي تو علي(ع)
آنقدر غريبي که خدا مي داند
مظلوم تر از فاطمه(س) هستي تو علي(ع)
شهادت اسوه عدالت و انسانیت بر همه حقجویان و عدالتخواهان تسلیت باد
در شب شهادت بزرگمرد حق وعدالت طرابلس سقوط كرد … آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشب است.
سلام
شب عجیبی بود امشب
امید وارم همه تونسته باشیم درکش کنیم.
دنیای امروز کوفه نیست….
با تو هستم ارکان هدایت، علی جان! راحت شدی مولا از دست این روزگار. بگذار بدون تو دنیا به کوفیان سخت بگذرد. ابن ملجم اگر چه فرق تو را شکافت، اما زخم بر پیکر عدالت نشاند. ابن ملجم، قصاص شد، اما هنوز بی عدالتی قصاص نشده است. تیز باید کرد دگر بار ذوالفقار را که هنوز می خواهند بوزینه بازی کنند آقازاده ها. به جای استمرار تو، ای علی، دنبال تکرار کوفه اند، آنان که کارگزاران جمل می خوانیم شان. علیه مردی از سلاله تو، نامه سرگشاده می نویسند. گمان کردند چون ما هم رهبری از تبار علی داریم، پس لابد اینجا کوفه است. علی جان! ما زخم خورده ایم. زخم خورده همان ضربت. حالا دیگر تو به شهادت رسیده ای، رستگار شده ای، اما کوفیان باید دنبال بدتر از تو بگردند و تو در بهشت، دنبال بهتر از کوفیان. تحقق پیدا کرد آنچه گفته بودی. تمام شد درد دل کردن با چاه. ناله های شبانه. دیگر نمی خواهد “این عمار” بگویی. لازم نیست. می توانی سر بر سینه رسول خدا بگذاری و دمی بنشینی کنار زهرا. امت تو فاطمه بود. راحت شدی مولا. دنیایی که قدر تو را نداند، گیر آقازاده معاویه می افتد. حق این دنیا همین است. بر کوفیان، معاویه و یزید و کاخ سبز دمشق و بنی امیه و بنی عباس باید حکم برانند. لیاقت علی را ندارند. بنی فتنه. بنی ثروت. بنی قدرت. کوفه ای که قدر تو را نداند، باید ببیند این روز را. کسی که بی وفایی کند، بی وفایی می بیند. هیچ کجا اندازه کوفه بی وفایی ندید. این حق کوفه است. هزینه ندانستن قدر علی بالاست. عدل علی را تاب نیاوری، باید گیر ظلم یزید بن معاویه بیافتی. آقازاده بوزینه باز. هنوز هم بوزینه باز. اهالی تبعیض. خاندان اشراف. یتیمان کوفه حالا باید قدر تو را بدانند. تازه دارند می فهمند مرد مهربان نیمه شب ها تو بودی و تو بودی که برای شان شیر می آوردی. نمی دانم آن ۲۵ سال بر تو بیشتر سخت گذشت یا این ۵ سال که عمر تو در نبرد با فتنه گذشت. سکوت تو مثل جنگ تو، به خاطر انقلاب محمد بود، اما سکوت بعضی ها مثل جنگ بعضی ها مثل فتنه آفرینی شان، به خاطر منافع خودشان است. این تو بودی که هم احترام رای مردم را نگه می داشتی و هم حافظ آرای شان بودی، اما عده ای شمشیر کشیدند و هنوز هم می کشند علیه رای ملت. ناکث و مارق هنوز هم هست. ناکثینی که سابقه طلحه را ندارند، اما بیش از زبیر، “ناگفته” دارند از سوابق خود. “ناگفته های محرمانه”. اسرار. اسرا را ما با نامه نگاری آزاده کریم. خرمشهر را ما با نامه نگاری آزاد کردیم. شهدا را ما با نامه نگاری به درجه رفیع شهادت رساندیم. انقلاب اسلامی را ما با نامه نگاری به پیروزی رساندیم. نه ملتی بود و نه ولایتی و نه خمینی و نه خامنه ای. فقط ما بودیم. غافل از اینکه آزادی اسرا هم مثل فتح خرمشهر، کار خدا بود. تاثیر نامه نگاری ناکثین در جام زهر بود. در فتنه. اینجا بود که جواب داد نامه بعضی ها. من اتفاقا شک در خداباوری ناکثین دارم. مردان خدا تواضع دارند. علی جان! تو می گفتی “انا عبدک الضعیف” و از همان سلاله پاک و مطهر تو خمینی و خامنه ای، دست پروردگار را در آسمان حماسه ها رصد می کنند، اما بعضی ها غرور دارند و به جای دوستی ماه که ادعایش را می کنند، حب جاه دارند. حب ثروت. حب قدرت. حب صندلی. حب ما بودیم و مابقی طفیلی ما بودند. من یقین دارم در جنگ با دوستان سابق، سخت بود کار علی. حتی سخت تر از آخرین رسول. ناله علی از دست نامه های اطرافیان بود. سخت بود کار تو ای علی جان! جنگ با کسانی که دوستت بودند، پشت سرت نماز می خواندند، تو را به دوستی قبول داشتند، اما به اولی الامری، نه! تو را فقط به امامت جمعه قبول داشتند، اما به ولایت سایر ایام هفته و روزگار فتنه، نه! با کسانی که دیروزشان بهتر از امروزشان بود و فردای شان بدتر از امروزشان، اگر که مصاف در شهر کوفه باشد، دشوار می شود کارها. جنگ، نه با السابقون، که با سابقه دارها. با ناکثین، با مارقین. با کسانی که ولایت تو را و عدالتت را، نه به شرط مصلحت اسلام، که به شرط منفعت خود قبول داشتند. کسانی که محمد را بدون تو می خواستند. تو را بدون عدالت. عدالت را بدون تو. فتنه های تو در تو. فتنه های پیچ در پیچ. فتنه های رنگارنگ. داشتی با دشمن می جنگیدی و چیزی نمانده بود تا فتح، که زبانه کشید آتش فتنه از جبهه خودی، و قرآن، سرگشاده روی نیزه رفت. تو اما بی توجه به مسجد ضرار و اصحاب ضرار و سابقه ضرار و نامه ضرار، کور کردی چشم فتنه را… اما حالا ذوالفقار، مسجد کوفه، محراب و خانه ات، حتی مرغابی ها دارند تو را می خوانند. کوفه حالا قدر تو را می داند. کوفه باید سر و کارش به جای “حسنین” با آقازاده های معاویه بیافتد، تا بفهمد که بود علی. چه بود عدل.
***
ای ابوتراب! ای قدر شب قدر! ای محتوای عبادت! ای باطن بندگی! مردی از تبار تو، اینک رهبر ماست. از تو الگو می گیرد و بی اعتنا به جبهه فتنه، می خواباند فتنه را. خامنه ای از سلاله عدل است، و دشمنانش از همان تیره که دشمنی ورزیدند با تو، اما نسب ما به کوفه برنمی گردد. ما اهل کوفه نیستیم. ما اهل کوفه نیستیم، تو تنها بمانی. ما اهل کوفه نیستیم، فرزندت تنها بماند. ما شیعه تو هستیم و آماده ایم تا از بی عدالتی، انتقام بگیریم. دنیایی دارد این روزها با زبان بی زبانی، تو را می خواند. کوفه دنیای خودش را داشت
اما دنیای امروز، کوفه نیست.
…………………………………………………………………………………………………
نکته:متن از وبلاگ قطعه26 برداشت شده