تو چندین روز گذشته یه مساله عجیب ذهن منا به خودش مشغول کرده و اون اینکه من با این رشته ای که توش درس خوندم و کار میکنم باید اهل تامل و تدبر و تفکر باشم. اما نمیدونم چرا اینا نمی تونم قبول کنم حس میکنم شبیه اون نیستم. شاید چند روز پیش یه متن نوشتم با عنوان مختار یا عمار اما تاییدش نکردم. بعد یه متن نوشتم راجع به یه اتفاق. اون متنم بعد از چند ساعت حذف شد اون دومین متنی بود که از سال هشتاد و شش تاکنون نوشتم و حذف شد. من نظرات را هم به ندرت تایید نمی کنم مگر موارد خاص که از نظرم نباید باشند اما هستند (دلیلشم مبانی هست که تو تمام این سالا برا خودم تعریف کردم) با اینکه امسال قصد حرکت سیاسی نداشتم و برای بهترین دوستمم اونجور که شاید میدون نیومدم اما هر چه از ۵ شنبه هفته پیش به طرف امروز حرکت کردم دغدغه جدال یه ادم اهل فکر و یه ادم میدانی اهل مبارزه در ذهنم چالش ایجاد میکرد دیشب برا خودم مشخص شد که بدجور ادم مبارزه ای هستم مختار شکست انگاه که رخشش زمین خورد من اما بعد از زمین خوردن رخشمم کوتاه نیومدم!!!!!! امیدوارم روز قیامت خجالت نکشم. بودن بعضی ادما کنار ادم فقط ادما شرمنده تر میکنه. حظ معنوی عملی که از دیروز ساعت هفت صبح شروع شد و احتمالا ادامه دار بود به شهدا به خصوص اوناشون که بر من حقی دارند و به خانوادم که همیشه با صبوری با منش پر تنش من ساخته اند و من خوشبختم که همیشه بهترین ها را دارم چه در میدان مبارزه و چه در پشت جبهه.
پ ن:
۱- شرمنده صداقت و پاکی نیروهامم به خصوص چهار تن اخری دیشب و ازشون خجالت میکشم ارزو میکنم فرصتی بشه جبران کنم.
۲- شنبه یا یکشنبه میشه دقیق تر تحلیل کرد!
۳- به نظرم به استراحتی بیش از یک ماه نیازمندیم!!
خسته نباشی جانم…
خدا قوت…….