ما را به جرم اینه بودن شکستهاند
زیرا به روی رنگ تبسم نکرده ایم
گر در تنور دست تهی پیش برده ایم
یک جو طمع به حرمت گندم نکرده ایم
دریای شوربخت و صبوریم و سالهاست
طوفان چشیده ایم و تلاطم نکرده ایم
جنگل گواه باش اگر خانه سرد بود
یک شاخه از درخت تو هیزم نکرده ایم
زیرا فقط به خاطر اینکه؛ خوب بوده اید!!!!!!!
چه کارا می کنیدا خب از منابع طبیعی استفاده میکردید دیگه!!
سلام برشما
و
احسنت بر شما به دو دليل
يكي حسن سليقه تون در انتخاب اشعار واقعا خوشگل
ديگه به خاطر اين همه خودداري
والا تو اين دوره زمونه اين جور بودن سخته و گاهي نوبر
استاد ماهم تمام سعي و تلاشمون اين بوده هميشه توهمين مايه ها باشيم گاهي بيش از حد اذيت ميشيم اما لااقل پيش وجدان خودمون سرافكنده نيستيم
فكر كنم دلتون از چيزي پره ………..!!
خود را به نعمتي گذرا گم نكرده ايم
ردپاهایم راپاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی دراین دنیا بودم.
خدایا
می شوداستعفا دهم؟!
کم آورده ام
سلام
اقا مسعود از چی استعفا بدم
چرا فکر می کنید من کم اوردم؟؟؟؟
سلام
منظورم به خودم بودم
“می خواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافه است
عاشق شدم گفتند دروغ است
گریستم گفتند بهانه است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم”
شریعتی
در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند
من از خوش باوری اینجا محبت آرزو کردم
سلام
خوشم میاد از این همه روحیه ی دموکراتیک ….
ای ول که میگید ما و اهل مَن مَن کردن نیستید….
خیلی معرفت میخواد …
غم زمانه که هیچش گران نمیبینم، دواش جز می چون ارغوان نمیبینم
به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت، چرا که مصلحت خود درآن نمیبینم
زآفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر، چرا که طالع وقت آن چنان نمیبینم
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار، که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
بدین دو دیده حیران من هزار افسوس، که با دو آینه رویش عیان نمیبینم
خدایا !
کودکان گل فروش را می بینی…
مردان خانه به دوش، دختران تن فروش، مادران سیاه پوش، واعظان دین فروش، محرابهای فرش پوش، پسران کلیه فروش، زبانهای عشق فروش، انسانهای آدم فروش …
همه را می بینی ؟!
میخواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم !!!
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد…..