یا علی گفتیم و عشق آغاز شد:
نمیدونم روز جمعه ای چرا مثل منتظرا نیستم. وای چقدر بده ادم تو شرایطی گیر بیفته و تحت تاثیر محیط قرار بگیره. حالا اگه چند تا چیز با هم بشه که دیگه نگو!؟؟؟؟
نمیدونم اگر این عشق نبود آرمان زندگی ما چه بود. در دنیای پر از ریا و تزویر ما به کدوم سو می رفتیم. باز هم انتظار! شور انتتظار! شوق انتظار!
اللّهم انّا نرغب الیک فی دولةٍ کریمةٍ تعزّ بها الاسلام و اهله و تذّلّ بها النّفاق و اهله.
سلام
عشق اساس زندگيست
موتور محرك زندگيست بدون عشق هرگز اتفاقات ناب در زندگي رخ نميدهند
آدمي كه عاشق نيست مرده اس
اما عشق داريم تا عشق
از خداوند ميخواهيم به بركت ماه عشق و عاشقي اش زندگي هاي ما را مزين به عشقهايي كند كه انتهايش خود اوست
دکتر
چه حس “قریبی”.
*************
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد
غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد
«دوباره دل در فراق مولا
توان ماندن ندارد اینجا
کجا بگردم پی وصالت
کدام وادی کدام صحرا
کدام صحرای خشک و بی جان
شده گلستان بگو تو با ما
کجا ببینم رخ چو ماهت
بگو که خیمت کجاست برپا
کجایی ای وعده ی عدالت
یگانه منجی بیا تو آقا…
به هر کجایی شوم فدایت
بس است دوری عزیز باز آ»
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
اگه نبود معنی نداشتیم؛ به سمت شور و شوق انتظار می رفتیم؟! انتظار چی؟
اگه این شوق نبود امیدی به اصلاح امور نداشتیم امیدی به آینده روشن نداشتیم و هیچ تلاشی نمیکردیم اگه نبود رنگ زندگی مون و کارامون رنگی داشت مثل زندگی همونایی که از این شوق و شور بی خبرند یا خودشونو به بی خبری و نفهمی زدند ما هم لابد میشدیم رنگ تزویر و ریا یا اینکه اگه خیلی وجدان داشتیم تو ناامیدی خودمون…
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
یاعلی
مردم ديده به هر سو نگرانند هنوز
چشم در راه تو صاحبنظرانند هنوز
لالهها، شعلهكش از سينه داغند به دشت
در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز
از سراپرده غيبت، خبري باز فرست
كه خبريافتگان، بيخبرانند هنوز
رهروان، در سفر باديه حيران تواند
با تو آن عهد كه بستند، برآنند هنوز
ذرهها در طلب طلعت رويت با مهر
همعنان تاخته چون نوسفرانند هنوز
طاقت از دست شد اي مردمك ديده! دمي
پرده بگشاي كه مردم نگرانند هنوز
به جای زاهدان با جانماز و شانه در مسجد
نشستم با شراب و شاهد و پیمانه در مسجد
نشستم با همه بدنامی ام نزدیک محرابی
بنا کردم کنار منبری میخانه در مسجد
موذن گفت حد باید زدن این رند مرتد را
مکبر گفت می آید چرا دیوانه در مسجد
دعاخوان گفت کفر است و جزایش نیست کم از قتل
به جای ختم قرآن خواندن افسانه در مسجد
همه در خانه ی تو خانه ی خود را علم کردند
کمک کن ای خدا من هم بسازم خانه در مسجد
اگر گندم بکارم نان و حلوا می شود فردا
به وقت اشکباری چون بریزم دانه در مسجد
اگر من آمدم یک شب به این مسجد از آن رو بود
که گفتم راه را گم کرده آن جانانه در مسجد
دلم می خواست می شد دور از این هوها ، هیاهوها
بسازم زیر بال یاکریمی لانه در مسجد
قزوه
به طاها به یس به معراج احمدبه قدر و به کوثر به رضوان و طوبی
به وحی الهی به قران جاری
به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی
چو باشم گدای گدایان زهرا(سلاماللهعلیها)
چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا(علیهالسلام)
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص، امیرت مشخص ،مکن ای دل ای دل
بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبی نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا (سلاماللهعلیها) نیرزد
و این زندگانی فانی جوانی خوشی های امروز و اینجا
به افسوس بسیار فردا نیرزد..
اگر عاشقانه هوادار یاری،
اگر مخلصانه گرفتار یاری،
اگر آبرو می گذاری به پایش،
یقینا یقینا خریدار یاری،
بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زار یاری؟
به شانه کشیدی غم سینه اش را
و یا چون بقیه تو سر بار یاری؟
اگر یک نفر را به او وصل کردی،
برای سپاهش تو سرباز یاری
به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بی قراری بدان یار یاری
و پایان این بی قراری بهشت است
بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری
نسیم کرامت وزیدن گرفته
و باران رحمت چکیدن گرفته
مبادا بدوزی نگاه دلت را
به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره ی بد
شدیدا گرفته
خدایا به روی درخشان مهدی
به زلف سیاه و پریشان مهدی
به قلب رئوفش که دریای داغ است
به چشمان از غصه گریان مهدی
به لب های گرم علی یا علی اش
به ذکر حسین و حسن جان مهدی
به دست کریم و نگاه رحیمش
به چشم امید فقیران مهدی
به حال نیاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مهدی
به برق نگاه و به خال سیاهش
به عطر ملیح گریبان مهدی
به حج جمیلش به جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مهدی
به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مهدی
به جان داده های مسیر عبورش
به شهد شهود شهیدان مهدی
مرا دائم الاشتیاقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما بر این بنده ی بی سر و پا
مرا همدم و محرم و هم رکاب
سفر های سوی خراسان و شام و عراقش بگردان
.