بلبل ز آشیانه خود دست می کشید
گل بر سرجوانه خود دست می کشید!
این آخرین سلام نمازش فقط نبود
از آخرین بهانه خود دست می کشید!
با مسح سر برای وضوی جبیره اش
بر جای تازیانه خود دست می کشید …
صلی الله علیک یا مظلومه، یافاطمة الزهرا (سلام الله علیها)
بلبل ز آشیانه خود دست می کشید
گل بر سرجوانه خود دست می کشید!
این آخرین سلام نمازش فقط نبود
از آخرین بهانه خود دست می کشید!
با مسح سر برای وضوی جبیره اش
بر جای تازیانه خود دست می کشید …
صلی الله علیک یا مظلومه، یافاطمة الزهرا (سلام الله علیها)
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم
گفت : در می زنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن این خانهء مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما
گفت:آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه ای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر،اما
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
گفت: یک روز یک نفر اما…
………………………………………..فقط همین
سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را . . .
اگرچه با تاخیر، روزتان مبارکباد استاد