ای وای!
اگر چونان فرشتگان لذت رنج را
از ما دریغ میداشتی
و توبای بهشت
نقش تیر شکسته و دل خونچکان را
از ما
بر سینه به یادگار نمیداشت
ای وای!
اگر راه بهشت
از دل جهنم نمیگذشت
و این کوره راه آتشین
از بهشت
ما را به جهنمی که میخواستیم
نمیرساند.
ای وای!
اگر در هر کلام
کلمهای گلویمان را نمیخراشید
و بازیگاه کودک خاطرمان
میدان مین خاطرهها نبود
ای وای!
اگر تیغ نبود
و تاج خار
گیسوهایمان را
با خون آذین نمیبست
ای وای!
اگر چون مردهها
مرده بودیم
و همچو آنانی
که نیامدهاند و نمیآیند و نخواهند آمد
از نعمت هزار مرگ
محروم نمیشدیم
ای وای!
اگر نبودیم
پ ن:
۱- خدا رحمت کنه شاعرا، ولی هستیم بدجورم هستیم، بودنی که خیلیا را به هم می ریزه (به زودی زود؛ أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب).
۲- امروز دو تا جلسه رفتم یکی ساعت دو تا چهار بعد از ظهر و یکی چهارتا شش بعد از ظهر. هستیم بودنی که نشون میده خدا بشر افریده!!!!!!
۳- این روزا دارم فکر می کنم اگه اتیش باشه مثل همون اتیش جهنم حاضرم از وسط اون رد بشم. شاید برا همین از شعر اگر نبودیم حسین پناهی خوشم اومد.
۴- این هفته چند نفر از دوستان زنگ زدن فقط برای احوالپرسی (عاشق این محبتم) تازگیا حسم می کنم دست راستم نامتوازن داره رشد میکنه و داره از کنترل من خارج میشه نمیدونم چطور میشه این دستا کنترلش کرد. اما احتمالا وقتی دوستان در قدرت زنگ میزنن احوال ادما بپرسن یعنی محاسبات خودیا، نخودیا، بی خودیا همه و همه به هم ریخته حتی اگه اون دوستان دوست واقعی باشن. البته من غیر رشد متوازن دست راست که اونم احتمالا با کمی فکر کردن به پای چپم درست شدنیه!! هیچ مشکلی ندارم.
۵- از دوستانم متشکرم ادمای بی ادعا از جنس شهدا که همیشه همونجایی که باید باشن هستن از اونا خجالت می کشم ادم حسودیش میشه. بعضی ادما پاک پاکن جنس ادمای در قدرت نیستن دنبال ثروت و مدرک و هیچیم نیست عدالت خواه واقعی اونا. این تیم جدید منا به اینده امیدوار کرده فکر کنم بشه صنف گورکنا را زیاد کرد. البته صنفشونم تکثیر کرد. این سمت گورکنی هیچ وقت از گورکن سابق نمی گیرم . می خوام سمت گورکن اعظم بهش بدم.
۶- یا زهرا (س) امروز بعد از ظهر هدیه به مولای سید!!!
گر من ز دست بازی هر غم پژولمی
زیرک نبودمی و خردمند گولمی
گر آفتاب عشق نبودیم چون زحل
گه در صعود انده و گه در نزولمی
ور بوی مصر عشق قلاوز نیستی
چون اهل تیه حرص گرفتار غولمی
ور آفتاب جانها خانه نشین بدی
دربند فتح باب و خروج و دخولمی
ور گلستان جان نبدی ممتحن نواز
من چون صبا ز باغ وفا کی رسولمی
عشق ار سماع باره و دف خواه نیستی
من همچو نای و چنگ غزل کی شخولمی
ساقیم گر ندادی داروی فربهی
همچون لب زجاج و قدح در نحولمی
گر سایه چمن نبدی و فروغ او
من چون درخت بخت خسان بیاصولمی
بر خاک من امانت حق گر نتافتی
من چون مزاج خاک ظلوم و جهولمی
از گور سوی جنت اگر راه نیستی
در گور تن چرا خوش و باعرض و طولمی
ور راه نیستی به یمین از سوی شمال
کی چون چمن حریف جنوب و شمولمی
گر گلشن کرم نبدی کی شکفتمی
ور لطف و فضل حق نبدی من فضولمی
بس کن ز آفتاب شنو مطلع قصص
آن مطلع ار نبودی من در افولمی