IMG_1319

 

دلواپسي هام  رو بگير از من

غم هام رو اي آيينه حاشا کن
قدري بخند و روشني‌ ها رو

تو چشم خيس من تماشا کن
تو سال‌ها همزاد من بودي

تصويري از ديروز و امروزم
همت کن و ياري م کن، بگذار

تا مهربوني رو بياموزم
آيينه!  اي همسايه ! کاري کن

تا ساعتي پيش تو بنشينم
جز سايه سار مهربون تو

چيزي نه مي‌خوام و نه مي‌بينم
يک عمر دنبال چه مي‌گشتي

درجاده هاي بي سرانجامي
يک عمر گشتم تا که فهميدم

تو سايه بون خستگي هامي
دلواپسي هام رو بگير از من

غم هام رو اي آيينه حاشا کن
قدري بخند و روشني‌ها رو

تو چشم خيس من تماشا کن

سهیل محمودی

IMG_1314

از این که عکسای مربوط به شعر دیر گذاشتم معذرت میخوام
تقدیم به عزیزی که دوستش دارم تا بی نهایت و باورهایش که باور عمیق من است

 

3 thoughts on “دلواپسی هامو بگیر از من!

  1. سلام استاد.
    بعضی وقتها مجبور میشیم( یعنی کنجکاو میشیم) به دلایلی یه سری به مطالب قبلی بزنیم تا یادمون بیاد یه سری چیزها را.
    بعد میفهمیم درسته.
    همیشه اولین حدسهایی که آدمها میزنن نزدیک به یقینه ، هرجند بعدش ممکنه دچار شک هم بشن.
    جالب بود و علتش که نمیدونم جالبتر.

    ولی کلا این مطلب را شنیدم که اولین حدسیات که به قلبت یا ذهنت خطور میکنه را دست کم نگیر، حدسیات بعد از حدس اول دچار وسواسهای فکری میشه و از درجه یقینش کم میشه.
    امیدوارم حدسیاتمون تعالی بخشمون بشه.

  2. تقدیم به او:

    باز هم یک نفر تبسم کرد
    با لب ابرها تکلم کرد
    یک نفر مثل نور آمد و رفت
    مثل عطر حضور آمد و رفت
    آسمان خوش نشین چشمش بود
    و شهادت نگین چشمش بود
    عطر گلهای سیب را می داد
    بوی «امن یجیب» را می داد
    عصمت جبرییل را فهمید
    مکر اصحاب فیل را فهمید
    به کتاب خدا تفال زد
    آیه «ما رمیت» را گل زد
    قلب محروم را تسلی داد
    روح اسلام را تجلی داد
    خاک دزفول پایگاهش بود
    سادگی بهترین گواهش بود
    او به قصد شکار برمی خاست
    با دل بی قرار بر می خاست
    وسعتش حد و مرز را نشناخت
    و دلش ترس و لرز را نشناخت
    او گل چارم شکاری بود
    سمبل چارم شکاری بود
    ابرها خانه زاد او هستند
    تا همیشه به یاد او هستند
    در دل آسمان خدایی شد
    تشنه لب بود و کربلایی شد
    تا همیشه به یاد این تکریم
    کرد رنگین کمان بر او تعظیم
    عشق را در سکوت پیدا کرد
    یار را در قنوت پیدا کرد
    مثل گل پاک و با نجابت بود
    او که تندیس استقامت بود
    آسمان شد منای او حتی
    و زمین خونبهای او حتی
    بر مزارش عقاب روییده است
    پرسشی بی جواب روییده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *