سلام آقای دکتر، هر از گاهی سری به سایت شما می زنم. شاید اشتباه می کنم اما تازگی ها خیلی غمگین یا عصبانی یا شاید هم مایوس به نظر می رسید امروز هم دیدم سخن از هجرت و کوچ کرده اید، کجا به سلامتی؟ مکه؟ کربلا؟ زیارت، سیاحت؟ شمال، جنوب، چپ، راست؟ شاید هم فرنگستان برای فرصت مطالعاتی؟ یا شاید منظورتان سیر در آفاق و انفس است؟ به هرحال اگر صلاح دانستید پاسخ دهید فقط گمان نکنید من از روی بیکاری و بیدردی یا کنجکاوی و خاله زنک بازی دارم این حرفها را می زنم. حتی نمی خوام ادای آدمهای خوب را در بیارم و مثلا وانمود کنم چون خیلی آدم بااحساسی هستم دارم در امورات شما کنکاش می کنم اما هر چه هست آدمها در چگونگی رابطه ای که با انسانهای دیگر برقرار می کنند آدم تر می شوند و اصلا همین رابطه ها هست که آدمیت ما را میسازد من هم فقط تلاش می کنم آدم تر بشوم وگرنه آن اندازه مشکل ریز درشت توی زندگیم هست که مجالی یا حتی حالی برای تجسس یا ببخشید فضولی باقی نمی گذارد به عبارت دیگر دکتر نوروزی شاید …… را فراموش کند و در بند احوالات او نباشد همچنانکه من بسیاری از شاگردانم را فراموش کرده ام اما ……….. به دلیل نوع رابطه ای که با دکتر نوروزی داشته است (مثلا معلم و شاگردی در یک مقطع زمانی خاص) و به دلیل بافت شخصیتی اش خیلی بعید است که ایشان را فراموش کند. پرحرفی نمی کنم ابتدا می خواستم این یادداشت را توی سایت بنویسم اما منصرف شدم و ترجیح دادم که همینجا بگویم و شما هم اگر خواستید پاسخ دهید. ارادتمند ……
سلام شاگردم شاگردای قدیمی
از شوخی گذشته احساسی که دارید درسته اما نگرانیتون بیمورده ممنون از توجهتون
وقتی خدا با ادم باشه هیچ مشکل و غمی نیست حتی اگه تمام دنیا هم رو به روی ادم باشن می تونه از تمام موانعی که ایجاد می کنن گذر کنه و بی خدا حتی اگه تمام دنیا را داشته باشی ارزشی نداره و من معتقدم خدا نزدیکتر از آن است که بتوان بیان کرد همه چیز را می بیند و میشنود اون حسم به مرور مسیر درست خودشا پیدا می کنه و جایی که باید به کار بیاد مورد استفاده قرار میگیره هر چند تا الانم فکر می کنم همین جور بوده.
استادم استادای قدیمی
سلام
چقدر احساس اين شاگرد قديمي شما به احساس من نزديكه …..
اينجا خيلي حرفها ميشه زد اما زبانم نميچرخه شايد اين روزها حس ميكنم حرف زدن برام خيلي سخت و سنگينه فرصت هاي خوبي پيش اومدن و ميان …اما نميشه گفت آنچه كه دلت ميخواد بگي … به جز اين جمله و حس مشترك با شاگرد قديمي شما كه
“آدمها در چگونگی رابطه ای که با انسانهای دیگر برقرار می کنند آدم تر می شوند و اصلا همین رابطه ها هست که آدمیت ما را میسازد ”
استاد ميدونم اونقدر بزرگواريد كه دعا برا شاگرداتون را فراموش نميكنين اما اين روزها ويژه برا من دعا كنيد …..خيلي ويژه
دعا كنيد آدم تر بشم خيلي فراتر از الفاظ و ادعاهايم …….خيلي فراتر
فراتر از درگيري هاي دست و پا گيرم….
سلام به شاگردای قدیم و جدیداستاد فرهیخته ی اخلاق آقای دکتر نوروزی
اگه به خاطر پست هایی مثل “کمی این سو تر امید و خدایی چقدر نزدیک ” و یا “کاش می شد” به این نتیجه رسیدیم که دکتر بزرگوارمون خیلی غمگین وشاید مایوس به نظر می رسن باید بگم اگه مطالب کمی با دقت بیشتر بخونیم متوجه می شیم اون پست ها مخاطب خاص داشتن.(دکتر اگه اشتباه میگم بفرمایید.)
حرفای دکتر بوی امید و امیدواری و زندگی و نشاط و توکل داره.من به شخصه از حرفاشون روحیه می گیرم و درس.
قبول داریم گاهی عصبانی شدن اما مایوس نه.البته خودشون فرمودن که: “وقتی خدا با ادم باشه هیچ مشکل و غمی نیست حتی اگه تمام دنیا هم رو به روی ادم باشن می تونه از تمام موانعی که ایجاد می کنن گذر کنه و بی خدا حتی اگه تمام دنیا را داشته باشی ارزشی نداره و من معتقدم خدا نزدیکتر از آن است که بتوان بیان کرد همه چیز را می بیند و میشنود اون حسم به مرور مسیر درست خودشا پیدا می کنه و جایی که باید به کار بیاد مورد استفاده قرار میگیره هر چند تا الانم فکر می کنم همین جور بوده.”
سلام دکتر
همه ما شما رو دوست داریم و به گفته دوستمون ارادتمند ابدی هستیم.
وقتی وارد سایت شما میشم حس می کنم سر کلاس هستم چون از نوشته ها درس می گیرم و می گیریم.
خیلی زیبا و ملموس از خدا می گید.در عین اقتدار با کمال خشوع با مسائل برخورد می کنید.بهترین الگو برای شاگردای قدیم و جدید هستید.خدا حفظتون کنه و همیشه در پناه الطاف حق باشید.
اینا حرف دل بود به حساب چیز دیگه ای نذارید.
اگه این دوستمون(2) هم قابل بدونن همراه با دکتر براشون دعا می کنم و از خدا براشون طلب یاری وخیر و سعادت و عنایت می کنم.آمین یا رب العالمین.
تقدیم به شما
از یک کلام جانفزا صد مرده احیا می کنی
هنگام تعلیم سخن کار مسیحا می کنی
هر دم که می گویی سخن جان می دهی ما را به تن
در جان دمیدن در بدن اعجاز عیسا می کنی
با دانش خود هر زمان بخشی حیات جاودان
خضری آب زندگی در ساغر ما می کنی
نادان از جان مرده را و آن کور دل افسرده را
با معجز خود هر دو را دانا و بینا می کنی
با مهر و با لطف و صفا دل را تسلی می دهی
با دانش و دین و هنر جان را مصفا می کنی
بس قوه ها آید به فعل از قدرت گفتار تو
هر غنچه ی نشکفته را چون گل شکوفا می کنی
انسان انسان پروری گر در حقیقت بنگری
در نقش شاگردان خود خود را تماشا می کنی
تنها نه با علم و عمل اندیشه ها می پروری
از عشق در دل های ما صد شور بر پا می کنی
در پرتو خود ساختی از ذره ها خورشیدها
هر روز خورشید دگر تقدیم دنیا می کنی
هرگز نداری غیر حق از حق تمنای دگر
گر غیر حق باشد یقین ترک تمنا می کنی
سلام
ممنون از ” رها ” و لطف ايشون