مهديا بنگر خونِ دل ما را
از فراق تو و از غم مولا

***************************

بي‌صفا گردد باغ و نخلستان
محفل ايتام بزم محرومان
ماه غم تابد گوشة ويران
چون شده خاموش شمع محفل‌ها

خفته مولا در بستري از خون
شد رخش از خونِ سرش گلگون
كس نگويد با زينبِ محزون
گر خبر گردد از غم بابا

مسجد و محرابش زِ خون شوئيد
تا گل از خونِ خفته را جوئيد
اين خبر تنها با حسن گوئيد
گر شود آگه، زينب كبري

كوفه شد خاموش از صداي حق
فرق مولا شد از جفا منشق
شد ولي حق بر خدا ملحق
گشته آسوده، رهبر تنها

2 thoughts on “در غم فخر کائنات

  1. دروازه ی سحر
    در انتظار آمدن کاروان صبح
    آغوش مات خسته خود را گشوده بود
    در نیمرنگ روشنی سیمگون فجر
    بانگی بلند شد
    بانگ اذان صبح
    محراب پاک مسحد کوفه به صد فسوس
    آغوش پر گشود
    وآن جاودانه مرد
    شد در نماز و راز
    تصویر یک شبح
    از گوشه ای خزید
    دستی بلند شد
    برقی میان پرده تار هوا جهید
    گلرنگ شد ز خون شفق اسمان صبح
    وقتی که باز شب شد و اندوه و بی کسی
    بر سینه های مردم درمانده چنگ زد
    در زاغه های شهر
    هرگوشه هرکنار
    یک کودک یتیم
    یک چشم اشکبار
    یک مادر فقیر
    یک ظرف بی غذا
    یک سفره ی فتاده تهی روی یک حصیر
    در انتظار ماند…

  2. گفتم : دعا چيست ؟
    گفتند : طلب نياز از بي نياز
    گفتم : التماس دعا چيست ؟
    گفتند: خوبان را در درگاه خدا واسطه قرار دادن

    التماس دعا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *