هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
سهراب سپهری
8 thoughts on “خواب آرام”
سلام
گمان مي رود خواب آرام نيازي به تشريفات خاص نداشته باشد مرغ در اين شرايط زميني و هواييش يه جوره و ناجور!
چاره چيز ديگريست الا مرغ !
سلام استادگرامی.خیلی خوشحالم که بعدازسالهاشاهدموفقیت یکی بعدازدیگری دوست عزیزم هستم.یادش بخیردوران تربیت معلم شهیدباهنر رشته زبان.خیلی دنبال شماره یاادرسی از شمابودم امامتاسفانه نیافتم تااینکه بالاخره ازطریق یکی ازدانشجویانت موفق به انجام این کارشدم.نمی دونم بجاآوردی یانه؟یوسفی هستم.حشمت ا…/تیران وکرون.ممنون میشم اگه همراهت رابرام ارسال کنی.09133314864 به امیدموفقیت روزافزونت.منتظرم.
آفرین به سهراب
منظور از مرغ هوا چیه؟
سیمرغه؟ عقابه؟ یکی از فرشته ها؟ چرا اگه باهاش دوست بشیم خوابمون آرامترین خواب جهانه؟
شاید چون اگه زلزله بشه اون مرغه میاد دوستشو میبره و اون دوسته سالم میمونه و مثل بی جنبه ها و بی ظرفیتا چند شب از فکر و یادآوری زلزله بی خواب نمیمونه و خیالش راحته. اون مرغه فقط دوستشو میبره یا آشناهای دوستشم میبره؟ اون مرغه نکنه خود زلزله باشه و بیاد باهامون دوست بشه و بعد… سهراب آخه این چه شعریه؟ شایدم مرغ به هوا تشبیه شده اصلا سهراب به محیط زیست علاقه داشته خواسته یه جوری مردم رو تشویق به دوستی با طبیعت کنه. یا نه اصلا سهراب کفتر باز بوده!!
با این شعر گفتنش. ببخشید شما که سرتون تو کتاب و قرآنه نمیدونید سهراب که با این شعرش زلزله رو پیشبینی کرده شعری نداره که توش گفته باشه بعدیش کی میاد تا ما شبا به جا این حرفا بخوابیم؟
حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
و اگر در بگشایید به درگاه شما می تابد.
و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند .
پی گوهر باشید.
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید .
و من آنان را به صدای قدم پیک رسالت دادم
و به نزدیکی روز و به افزایش رنگ .
به طنین گل سرخ پشت پرچین سخن های درشت.
و به آنان گفتم:
هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند .
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه.
زیر بیدی بودیم.
برگی از بالای سرم چیدم گفتم:
چشم باز کنید آیتی بهتر از این می خواهید؟
می شنیدم که به هم می گفتند:
سحر می داند سحر!
……سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بر دارد
خانه هاشان پر داوودی بود
چشمشان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سر شاخه ی هوش
جیب هاشان را پر عادت کردیم
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم
سلام
یه شعر داره اسمش نشانیه یه جاش میگه:
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید….
همیشه تفاسیر خیلی سخت و دیریاب میکردم برا خودم اما این چیزی نیست جز مدح سیگار و سیگاری. یعنی سهراب واقعاً شعر گفتیّا…….
سلام
گمان مي رود خواب آرام نيازي به تشريفات خاص نداشته باشد مرغ در اين شرايط زميني و هواييش يه جوره و ناجور!
چاره چيز ديگريست الا مرغ !
سلام استادگرامی.خیلی خوشحالم که بعدازسالهاشاهدموفقیت یکی بعدازدیگری دوست عزیزم هستم.یادش بخیردوران تربیت معلم شهیدباهنر رشته زبان.خیلی دنبال شماره یاادرسی از شمابودم امامتاسفانه نیافتم تااینکه بالاخره ازطریق یکی ازدانشجویانت موفق به انجام این کارشدم.نمی دونم بجاآوردی یانه؟یوسفی هستم.حشمت ا…/تیران وکرون.ممنون میشم اگه همراهت رابرام ارسال کنی.09133314864 به امیدموفقیت روزافزونت.منتظرم.
آفرین به سهراب
منظور از مرغ هوا چیه؟
سیمرغه؟ عقابه؟ یکی از فرشته ها؟ چرا اگه باهاش دوست بشیم خوابمون آرامترین خواب جهانه؟
شاید چون اگه زلزله بشه اون مرغه میاد دوستشو میبره و اون دوسته سالم میمونه و مثل بی جنبه ها و بی ظرفیتا چند شب از فکر و یادآوری زلزله بی خواب نمیمونه و خیالش راحته. اون مرغه فقط دوستشو میبره یا آشناهای دوستشم میبره؟ اون مرغه نکنه خود زلزله باشه و بیاد باهامون دوست بشه و بعد… سهراب آخه این چه شعریه؟ شایدم مرغ به هوا تشبیه شده اصلا سهراب به محیط زیست علاقه داشته خواسته یه جوری مردم رو تشویق به دوستی با طبیعت کنه. یا نه اصلا سهراب کفتر باز بوده!!
با این شعر گفتنش. ببخشید شما که سرتون تو کتاب و قرآنه نمیدونید سهراب که با این شعرش زلزله رو پیشبینی کرده شعری نداره که توش گفته باشه بعدیش کی میاد تا ما شبا به جا این حرفا بخوابیم؟
حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
و اگر در بگشایید به درگاه شما می تابد.
و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند .
پی گوهر باشید.
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید .
و من آنان را به صدای قدم پیک رسالت دادم
و به نزدیکی روز و به افزایش رنگ .
به طنین گل سرخ پشت پرچین سخن های درشت.
و به آنان گفتم:
هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند .
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه.
زیر بیدی بودیم.
برگی از بالای سرم چیدم گفتم:
چشم باز کنید آیتی بهتر از این می خواهید؟
می شنیدم که به هم می گفتند:
سحر می داند سحر!
……سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بر دارد
خانه هاشان پر داوودی بود
چشمشان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سر شاخه ی هوش
جیب هاشان را پر عادت کردیم
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم
سلام
یه شعر داره اسمش نشانیه یه جاش میگه:
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید….
همیشه تفاسیر خیلی سخت و دیریاب میکردم برا خودم اما این چیزی نیست جز مدح سیگار و سیگاری. یعنی سهراب واقعاً شعر گفتیّا…….
وب سایتت عالیه
مطالبش آموزنده موفق باشید
دکتر
مطالبش ارزنده است