قدیم ترا اهل شعر و شاعری بودم الان نه اینکه نباشم اما خوب در معنای واقعی نیستم.
این چند تا شعرم که به مناسبت هایی در این چند روز گذاشتم زبان حالی بود که بلکه پند گیرندگانی چند پند گیرند و راه و رسم زندگی بیاموزند.
نمیدونم چرا فکر میکنم خدا در زندگی بعضیا نیست.
محاسبات مادی و زمینی؛
بعد اسم خودمون میذاریم مسلمون. واقعا ماها چقدر به خدا اعتقاد داریم؟
همون خدایی که فرمود (بقره: 212) : زندگی دنیا در نظر کسانی که کفر ورزیدهاند آراسته شده و مومنان را مسخره میکنند در حالی که انها که پروا پیشیه کنند در روز قیامت برتر و بالاترند و خدواند هر کس را بخواهد بی شمار روزی میدهد.
بی حساب روزی دادن که در ایات دیگر با همین تعبیر یا تعابیر دیگر به کار رفته به چه معناست؟
چرا ما باید همه چیز را بر اساس عقل ناقص بشری محاسبه کنیم و چرا نباید فراتر از بسیاری از حد و مرزهای این جهانی بیندیشیم و حتی اگر این جهانی هم می اندیشیم چرا محاسباتمان کاملا دنیوی شده است؟
واقعا خدای کجای زندگی ماست و ما واقعا به خدا اعتقاد داریم و این اعمال ماست؟
دوست دارم حداقل اونایی که با من مرتبطا نگاهشون قشنگ تر از دیگران باشه و فراتر از محاسبات ادمی زمینی و گرفتار در محدودیتهای جهان مادی به قضایا بنگرند
سلام
آقاي دكتر اين كه فكر مي كنيد خدا در زندگي بعضيها نيست را موافق نيستم. خدا در زندگي همه ما هست ولي يقينا خيليها نمي خواهند اين حضور را ببينند كه تعدادشون هم كم نيست. گاهي هم خداي آدمها فرق ميكنه. خداي زر و زور و تزوير. هنوز هم ما درعصر جاهليتيم. بتهاي ما هر روز متغيرند. من ميگم اگر درست محاسبه كنيم هر روز روز محشره. اينقدر كه اعمال ما بازخوردش توي همين زندگي ديده ميشه. همون شعر اين جهان كوه است وفعل ما ندا……
در مورد دنيوي شدن ودنيوي انديشيدن ما هم علتها زياده… اگر ما اين جهاني نينديشيم بخواهيم ايده اليسم باشيم سر از تيمارستان در مياريم. زماني خودم خيلي فرا جهاني و ايده آل به جهان پيرامونم نگاه ميكردم ولي اونقدر ضربه خوردم كه الان كاملا دست برداشتم. شايد هم مقصر اجتماع پيرامون ما و احساس كمبود منابع و تضاد منافع افراد با يكديگر عاملش باشه. با اين حال معتقدم اگر از ديدگاه احاطه وافاضه الهي به جهان نگاه كنيم هيچ كس با هيچ جايگاه و هيچ ميزان ثروتي تواناي تنگ كردن جاي ما را نداره… اگر خدا را قبول داشته باشيم از صميم قلب نه از روي عادت.
در ضمن شعر نويسي را هم ادامه بديد… تا ما هم ياد جوونيهامون بيفتيم:)))
سلام همین که خداشون اونی که باید باشه نیست یعنی نیست
و اینی که بعضی ها حضورشا نمی بینند یعنی نیست
نیست نه اینکه خدا نیست یعنی که بعضیا این بودن را نمی فهمن
ای مرگ دیر کردی و طاقت تمام شد
ای زخم مرهمی که جراحت تمام شد
دنیا حکایتی شد و بعد از هزار سال
یک شب به ما رسید و حکایت تمام شد
می خواستم برای دلم گریه سر دهم
نشکست قلب و ذکر مصیبت تمام شد
گفتم دریغ و وا اسفا … خنده کرد مرگ
یعنی چه جای گریه ندامت تمام شد
می خواستم شهید شهادت شوم نشد
پنداشتم که دور شهادت تمام شد
از رستخیز واقعه روحم گذر نکرد
خاکم به باد رفت و قیامت تمام شد
علیرضا قزوه
سلام استاد
نگشد چه ربطی داشت.دیدم شعر قشنگیه گفتم بیاد کنار مطالب شما