خدایا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را نمیتوانم تغییر دهم،دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را میتوانم تغییر دهم بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم.

10 thoughts on “خدایا!

  1. سلام
    این شاهین شهر هیچ وقت تغییر نمیکنه پس خدایا به مصلحین آرامش یده تا بپذیرند آنچه را نمیتوانند تغییر دهند!!!!

  2. سلام نه ابداً چنین قراری نیست آخه هر چیزی لایق تغییر مثبت نیست درمورد تغییر اونجام تا مردمش نخوان تغییری اتفاق نمیفته اصلاً مگه نکته منفی ای داره که مثبت بشه؟؟ خب داشته باشه فرضاً، به من کاری نداره!!!
    اصلاً باید دید اینجا مصلحم وجود داره که من اینطوری نوشتم؟؟؟ این صرفاً یه واکنش به جمله شما بود کلاً سرگشاده بود چون نوشتتون بوی حرص و جوش مصلحا رو میداد گفتم یه مصداق بیارم البته یه مصداقی که شاید مصلحا زیادم براشون اصلاح اون مهم نیست آخه هر جایی بخواد تغییر کنه مردم اونجا مردمی که بی تاب آب و خاکشونن این زمینه رو فراهم می کنن اما شاهین شهر هفتاد و دو ملته و چون هر گروهی با هر فرهنگی از یه جا توش جمعن و خصوصاً افراد غیر هم استانی زیاد داره همه نسبت بهش بی تفاوتن و ندای خواستن جمعی سر نمیدند.
    گفتم اینجا اهالی شاهین شهر زیاد میان خوبه بنویسم خوبه بنویسم که به عنوان یه هم استانی از این که چنین شهری با این فرهنگ و آداب و رسوم و ظاهر غلط و بدون هیچ نوع هماهنگی با بقیه شهرهای نه تنها اطرافش بلکه کل استان کنارمونه احساس خوبی ندارم. البته بدمم نمیومد یه حرف متفاوت بزنم که از این احساساتی بازیای دوستانم کم بشه یه چیز مفید بگن (چه اعتماد به نفسی دارم!!!)
    ببخشید خودمم نمیدونم چی میگم سر و ته نداره حرفام کلاً پنجشنبه ها!!!

  3. سلام حتی اگه از حرف من چنین چیزی بربیاد که ممکنه بر بیاد چه ربطی به شاهین شهر داشت؟؟؟؟
    یعنی اینجا ما هر چیز ی نوشتیم به شاهین شهر مربوطه.
    احساس شما به خودتون مربوطه احساس دیگرانم به خودشون ولی اینکه برداشت خودتون به دیگران نسبت بدید خوب نیست
    خیلی چیزا و خیلی جاها نیاز به تغییر دارن ولی متاسفانه اراده به تغییر وجود نداره اختصاص به جایی خاص یا موضوعی خاص نداره
    مثلا دانشجوها کاشکی دانشجو می شدن
    یا استادا کاشکی استاد میشدن
    یا اهالی خیلی از شهرها کاشکی منطقی به قضایا نگاه می کردن
    میشه به این لیست اضافه کرد
    مشکل اینه

  4. من گفتم که این صرفاً برداشت من و مصداقی بود که برای این سخنتون خودم به ذهنم رسید ولی اصلاً نگفتم منظور شما این بوده!!!
    دانشجوهام اگه استادا استاد بشن دانشجو می شن نه!!!! باز این رو گفتم شما نفرمایید منظورم این بود که شما فلان مصداق رو حرفتون داشتا!!!
    من از دوستانی که ممکنه بیاند و با خوندن این مطالب وقت با ارزششون رو هدر بدن و ضمناً ناراحت هم بشن از لحن من معإرت میخوام. ضمناً بی شک احساس هرکس مال همون شخصه. اصلاً اشتباه بنده ذکر یه مصداق بود اونم چیزی که حساسیت روش زیاده ببخشید.
    پارسال یه مطلبی نوشتم در مورد اهالی دیارم اهالی که حتماً همشون یجور نیستن مث اهالی بقیه جاها که همشون یجور نیستن و خصلتای خوب هم زیاد دارند که واکنشهای متفاوتی رو در پی داشت:

    سلام!
    اینا که می خوام بگم حرف خیلی از همشهریاست نه پنده نه موعظه فقط حرف منه حرفی که … بگذریم!
    از بچگی برام سؤال بود که چرا ما باید این جا باشیم؟!
    خسته ام خسته از این دیار و ساکناش!
    اینایی که کارشون شده تجسس تجسس اونم تو مسائل شخصی همدیگه!
    اینایی که کارشون شده دوبه هم زنی اونم دوبه هم زنی بین رابطه های محکم و صمیمانه!
    یا کارشون شده خندیدن! خندیدن به گرفتاریا و عیبای دیگرون!
    کارشون شده زیرآب زنی و سنگ انداختن جلوی راه پیشرفت هم!
    اینقدر خود بدن که نگو اصلاً چشم ندارن پیشرفت آشناهاشون و همشهریاشون رو ببینن! طرف هر چی بهشون نزدیکتر این حس نسبت بهش بیشتر!
    یکی رو ده تا و صدتا کردن و دروغ گفتن رو مثل ناهار هر روز میل می کنن!
    این آدمای … غیر از این که اصلاً اهل ژرف اندیشی و منطق نیستند یه عیب بسیار بزرگ هم دارن و اون «ریا»ست! ریا و تظاهر به مذهبی بودن!
    چرا می گم ریا و تظاهر؟ آخه دارم می بینم اکثر دختر و پسراشون وقتی دانشگاه قبول می شن همه اون مذهبی بازیا که شاید قبلاً کسی فکر نمی کرد بازی باشه رو فراموش می کنن! فکر می کنن تو دانشگاه یا هر جای دیگه غیر از دیار خودشون همه به هم محرمن! وقتی این دختراشون باشن دیگه وای به حال دونه درشتاشون!
    چرا می گم تظاهر آخه… اصلاً حافظ عزیز بهتر می گه:
    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
    منم یکیشونم شاید چون باهاشون و بینشون بزرگ شدم اما خدایا من نمی خوام از اینا باشم!
    چنان هیئت عزاداری راه میندازن که خدایی کسی ندونه می گه «حوشا بر احوالشون با این حالشون!» اما…!
    اینا یه جور، شهرای دیگه چند جور شاید خیلیم بدتر!
    غلط بی جا کردیم می گیم: ما منتظر آقاییم!
    بدون شک اولین قدم تو وادی انتظار پا گذاشتن رو همیناست!
    والسلام

    این رو نوشتم چون باید میگفتم من هیچوقت به خاطر تعصب قومیتی اشاره به جای دیگه ای و یا بدگویی از جایی دیگه ای نکردم حرفای خودم بود مصداقی که تو ذهن شما بود رو من ازش خبر نداشتم که بیام درموردش یقینی نظر بدم ربطی هم به من نداره انگیزه شما از نوشتن مطالبتون. اصلاً اشتباه کردم نوشتم قصدم طرح نقدایی بود که اتفاقاً همه هم می دونستند.
    لطفاً دومی تأیید بشه چون ناخواسته عنوان اولی اشتباه خورد

  5. سلام
    يادمان كه نمي رود
    همه جاي ايران سراي من است و من يك ايراني …
    ايراني يعني مهرباني
    ايراني يعني اميد و نشاط
    ايراني ناراحت مي شود اما هرگز نمي نالد
    ايراني بر خود مي بالد
    ايراني يعني عاشق
    ايراني يعني لايق
    ايراني يعني من
    ايراني يعني تو
    ايراني يعني ما
    ……
    ……
    يه زماني يه نقاطي از كشور عزيزمان بيشتر در معرض خطر بود همه ، ما شدند و منيت ها وقوميت ها را زير پا گذاشتند و اين شد بزرگترين رمز پيروزي ما
    الان نيز ما همانهاييم
    ما همه اهل ايرانيم
    ما همه مسلمانيم
    مگر غير از اين است كه همه ما يك هم و غم مشترك داريم و آن فراق مولا و آقايمان است
    ………ما هرگز نبايد آن روزها را فراموش كنيم
    براي خوب بودن و خوب كار كردن ملاكمان اسلام باشد و نيت مان اخلاص كه اين است نشان يك منتظر واقعي

  6. سلام
    به نظر من هر منطقه، محله، قوميت، نژاد و… هم آدمهاي خوب و هم بد داره. اينكه دوستي نوشته مردمي كه دو به هم زن هستند و… به نظرم درست نيست و روندن همه با يه چوبه. در ضمن تغيرات فرهنگي به سرعت رخ نميدهند كه بشه يه شبه همه را تغيير داد براي اينكار بايد هر فرد از خودش شروع كنه نه اينكه دنبال يه ناجي بگرديم. اينو به طور كلي گفتم و ربطي به هيچ مكان و شهر و حتي كشوري نداشت.
    من البته خودم هميشه هر صبحگاهان و شامگاهان از خداي بزرگ ميخوام كه تحمل دو قشر را به من عطا كنه؛ اول احمق دوم متحجرين فكري! چون تحت هيچ شرايطي تغيير نخواهند كرد اولي از حماقت دومي از جمود!

  7. «باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم»

    در قید من چه قدز…؟ منم را عوض کنم

    شایسته نیست خواندن هر شعر هر کجا

    پس بهتر است انجمنم را عوض کنم

    از راه عاشقی شده ام منحرف، چرا؟

    باید طریقه ی کهنم را عوض کنم

    در سیر سمت دوست چرا کُند میروم؟

    «یارب عنایتی ترنم را عوض کنم»

    افتاده اختیار امورم به دست تن

    باید که صاحب رسنم را عوض کنم

    این جایگه که خانه ی من نیست لاجرم

    بنمای رخ تا وطنم را عوض کنم

    سلام اینم مثلاً شروع از خودس!!!!!!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *