به درگاهی پناه آورده‌ام كز در نمی‌راند

كه هركس را كه درمانده‌ست سوی خویش می‌خواند

امید اولی كه هر زمان او را رها كردم،

امید آخرم شد نام او را تا صدا كردم

خداوندا، خداوندا قرارم باش و یارم باش

جهان تاریكی محض است، می‌ترسم، كنارم باش

اگر گم كرده‌ام در این همه بی‌راهه راهم را

تویی كه می‌بری سوی سپیدی‌ها نگاهم را

صدایم می‌كنی وقتی صدایم غیرِ آهی نیست

خطابخشی، به اشك و توبه می‌بخشی گناهم را

خداوندا، خداوندا قرارم باش و یارم باش

 جهان تاریكی محض است، می‌ترسم كنارم باش

14 thoughts on “خداوندا قرارم باش

  1. ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
    نروم جز به همان ره که توام راهنمائی
    همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
    همه توحید تو گویم که به توحید سزائی
    تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی
    تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنائی
    بَری* از رنج و گدازی، بَری از درد ونیازی
    بَری از بیم و امیدی، بَری از چون و چرائی
    بَری از خوردن و خفتن،‌بَری از شرک و شبیهی
    بَری از صورت و رنگی، بَری از عیب و خطائی
    نتوان وصف تو گفتن که در فهم نگنجی
    نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
    نبُد این خلق و تو بودی، ‌نبوَد خلق و تو باشی
    نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فزایی
    همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی
    همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی
    همه غیبی تو بدانی، ‌همه عیبی تو بپوشی
    همه بیشی تو بکاهی، همه کمّی تو فزایی
    احدٌ لیس کمثله، صمدٌ لیس له ضدّ
    لِمَنْ المُلک** تو گویی که مرآن را تو سزایی

  2. خداوندا خيلي بي قرارم
    پس قرارم باش
    خداوندا خيلي تنهايم
    پس تو يارم باش
    خداوندا روز عيد است
    پس چرا دلم تنگ است
    خداوندا اين روزها از خيلي چيزها مي ترسم
    پس كنارم باش
    خداوندا از كساني كه گفته بوديم خوبند به تو گله ميكنم
    خداوندا دلي را نشكستيم
    پس چرا دلمان را ميشكنند….آن هم كساني كه……….!!؟؟
    خداوندا اين روزها اگه عيدي به كسي ميدي ما را هم فراموش مكن هر چند از فراموش شده هاييم

  3. سلام
    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. .
    هیچی فقط میخواستم بنویسم اما حیف که اگه بنویسم چیزی درخور این مطلب و فضا نیست
    بعضی وقتا ساعت از نیمه شب که میگذره تصمیم میگیرم تمام تلخیا رو بریزم دور و یه جور دیگه باشم یه چیزی تو مایه های شروع دوباره. صبح (در صورتی که شب با این فکرها به سر شده باشه) با انرژی بیدار میشم و یعد تصمیم میگیرم از بین هزارتا کاری که باید انجام بدم و روی زمین مونده یکی رو انتخاب کنم. بعضی روزا با این سرگشتگی به سر میاد ولی تو بعضیاش عزم و اراده انجام یه کار من رو وامیداره تا بالاخره حرکتی بکنم.
    شروع به انجام اون کار که میکنم به هزاران دلیل نمیشه و با ناامیدی تمام به این ساعت از روز که میرسم دلم میخواد همه اونچه که تا ظهر میگفتم رو پاک کنم.
    چطور خدا میتونه این طور راحت از کنار یه آدمی که خودش با انرژی و روحیه شاد و علاقه مند به فعالیت مفید آفریده بگذره؟؟؟ این متن میتونه طولانی تر باشه اما نمینویسم چون نمیتونم چون…
    ببخشید اینا درخور این مطلب و فضا نبود قرار هم نبود بنویسم اما نمیدونم چرا نوشتم شاید چون تنها جاییه که می نویسم و اونایی که نمیخوام بخونن نمیخونن…
    هیچ فایده ای نداره!!!

  4. روزگارا که چنین سخت به ما میگیری
    با خبر باش که پژمردن من آسان نیست
    گرچه دلگیرتر از دیروزم
    گرچه فردایی غم انگیز مرا می خواند
    لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست…

  5. آن كيست آن، آن كيست آن، كو سينه را غمگين كند

    چون پيش او زاري كني، تلخ ترا شيرين كند

    اول نمايد مار كر، آخر بود گنج گهر

    شيرين شهي كين تلخ را، در دم نكو آيين كند

    ديوي بود حورش كند، ماتم بود سورش كند

    وان كور مادرزاد را دانا و عالم بين كند

    تاريك را روشن كند، وان خار را گلشن كند

    خار از كَفَت بيرون كشد، وز گُل ترا بالين كند

    بهر خليل خوشتن، آتش دهد افروختن

    وان آتش نمرود را، اشكوفه و نسرين كند

    روشن كن استارگان، چاره گر بيچارگان

    بر بنده او احسان كند، هم بند را تحسين كند

    جمله گناه مجرمان، چون برگ دي ريزان كند

    در گوش بد گويان خود، عذر گنه تلقين كند

    گويد بگو يا ذا الوفا، اغفر لذنب قد هفا

    چون بنده آيد در دعا، او در نهان آمين كند

    آمين او آنست كو، اندر دعا ذوقش دهد

    او را برون و اندرون، شيرين و خوش، چون تين كند

    ذوقست كندر نيك و بد، در دست و پا قوّت دهد

    كين ذوق زور رستمان، جفت تن مسكين كند

    با ذوق، مسكين رستمي، بي ذوق، رستم پرغمي

    گر ذوق نبود يار جان، جانرا چه با تمكين كند؟

    مولانا

  6. سلام
    خوش به حال اونايي كه به كلام خدا احترام ميذارند و آيه هاي قرآن براشون حجت تمامه ما كه جزء جايي نيستيم (نه اين كه نخواهيم كه نباشيم ديگران نميذارند و نميخوان كه باشيم) و چون اصلا به چشم نمياييم نميتونيم حق آيه هاي قرآن را هم خوب ادا كنيم گاهي با خودم فكر ميكنم يعني كدوم نوع “كبد” كه خدا در قران هم فرموده از همه سخت تره؟ به يه جاهايي ميرسم ميبينم انگار آدم روي هر چي كه حساسه خداوند سختيها و امتحانات را در همون براش قرار ميده البته بستگي به ظرفيت روحي ونوع فكر اون آدم ، تاثير و تاثر سختي ها كاملا فرق داره اما سختي ها و فشارهاي معنوي و روحي صبر و تحمل بيشتري را مي طلبند كه گاهي اگه ترمز آدم ببره زير بار اين نوع فشارها هر نوع اتفاقي ممكنه بيفته اين جاست كه عاجزانه بايد گفت خدايا قرارم باش ، تو يارم باش كنارم باش
    كاش آدم به جايي نرسه كه فكر كنه زيادي به ديگران خوشبين بوده
    كاش آدم به جايي نرسه كه افسوس تمام محبت هاي خالص خرج كرده شو بخوره
    كاش آدم به جايي نرسه كه حس كنه همه آدماي پيش روش با تير چراغ برق براش فرقي ندارن
    كاش آدم به جايي نرسه كه عشقش تبديل به نفرت بشه
    كاش آدم به جايي نرسه كه هزار تا فكر توهمين مايه ها به ذهنش برسه
    ………..
    ……….
    و كاش آدم به جايي برسه كه اگه قرار شد عاشق خدا بشه بدون واسطه اين اتفاق براش بيفته بدون هر گونه بهانه اين دنيايي ، بدون منت ، بدون همه اونايي كه گمان ميكرديم واسطه خيرندبراي ما در اين راه و بدون همه اونايي كه فكر ميكرديم محرك ما هستند و مشوق راه
    كاش آدم به جايي نرسه كه همه خستگي عالم به تنش بمونه و دلش بخواد جلو بره اما ببينه پاي رفتنش قطع شده
    درسته كه
    باور دارم دلخوشي ها كم نيست
    اما دلخوش بودنم حدي داره و اندازه اي
    خدايا از تو فقط يك چيز ميخوام مرا ببين از اون زوايايي كه با تمام وجود تلاش كردم تا از اون زوايا ديده بشم اما نشدم اما نديدنم
    خداياوقتي حس ميكنم دور و برم پر از آدماييه كه كورند و يا خودشون را به كوري ميزنند دلم ميگيره ميخوام خفه بشم
    همون بهتر كه به روزگار بگيم هر كار دلت خواست بكن ما ديگه نيستيم

  7. سلام
    یادش بخیر! یه زمانی با بعضی از عاشقان حضرت مولانا چه بحثایی میکردیم این شعره می تونه مال چه زمانی از زندگانی مولانا باشه؟ مطمئناً مال زمانیه که شمس پیشش بوده وگرنه این وقتایی که ذهنش درگیر فراق شمس بوده از اینا برا خدا نمی گفته اصلاً از کجا معلوم خداش شمس نبوده؟ اصلاً آدمی که برای عاشق بودن همیشه عمر یه واسطه میخواسته چه قدر عشقش درسته؟ اصلاً این بچه محل ماس چرا اینجا ضایعش کردم؟ اصلاً یه کم به شخصیتای ادبی چرا تعصب ندارم؟ اصلاً من چه می فهمم عرفان مولانا چیه که حرف زدم؟ اصلاً چرا هی میگم اصلاً؟ اصلاً من آخرین غزلی که مولانا گفته رو خیلی دوست دارم:

    رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
    ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
    ماییم وموج وسودا شب تا به روز تنها
    خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفاکن
    از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
    بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
    ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
    بر آب دیده ی ما صدجای آسیا کن
    خیره کشی ست ما را دارد دلی چو خارا
    بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
    بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد
    ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن
    دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
    پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
    در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
    با دست اشارتم کرد که عزم سوی ماکن
    گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرّد
    از برق این زمرّد، هین دفع اژدها کن
    بس کن که بیخودم من ور تو هنر فزایی
    تاریخ بو علی گو، تنبیه بو العلا کن …

    حرف دلخوشی ها کم نیست شد یاد سهراب افتادم: از چه رو غمگینی؟ دلخوشی ها کم نیست مثلاً این خورشید کودک پسفردا کفتر آن هفته شایدم برعکس حسش نیست که برم بردارم ببینم هشت کتابم بالاست خیلی یه چیزی تو این مایه ها بود
    خدایی نمیدونم چی شد به واسطه علاقه شدید به شعر سهراب رفتم تو این فضا اما واقعاً این سهراب و نگاه ناتورئالیسمانه ش چیه؟ اینام شد دلخوشی؟ آدم مثبتی بود فکر کنم سوژه خنده بچه های محل بوده! مثلاً داشتن فوتبال میکردن تو کوچه شون یه دفعه یه کبوتر میومده رد می شده بعد این ول میکرده میرفته بچه ها میگفتن چی شد؟ دوباره سهراب؟ مامانش در همین حین میگفته: سهراب! برو نون بخر. اونم میگفته چه کسی بود صدا زد سهراب؟ کفششم دراورده برا همینم ادامه میده: کفشهایم کو؟ البته گفتم خیلی بچه مثبت بوده وگرنه کسی محل به این حرفا و نون بخر نمیذاره.
    هفته بعدش تو یه هوای آفتابی یه بنده خدایی تو کوچه گریه میکرده بهش میگه: از چه رو غمگینی؟ دلخوشیها کم نیست مثلاً این خورشید کودک پسفردا[ت] کفتر آنهفته[که تو کوچه بازی میکردیم دیدمش].
    اینم تفسیر دو شعر از هشت کتاب.
    وای چرا دوباره بچه محله مونو اینجا ضایع کردم طوری نیست حالا با یه تحقیق در اشعار و اندیشه سهراب اینو حل میکنیم از مولانا هم که یه شعر اوردم حله لامشکل!

    فضا رو عوض کنم با بیت معروفی از حضرت حافظ:
    الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها
    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

    ولی نمیشه بقیه شو نیارم چون به برخی صحبتها که شد ربط داره:
    به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
    ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
    مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
    جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
    به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
    که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
    شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
    کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
    همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
    حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
    متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

    خیلی نوشتم معذرت میخوام
    خداحافظیمم ادبستانی کنم
    بدرود اما تو خواهی بود!

  8. اینم بگم فقط به قصد تغییر حال و هوا نوشتم. قصد جسارت به شاعران عزیزی که خیلی هم دوستشون دارم نداشتم مولانا، سهراب و حافظ هر کدوم برای خودشون تو ادبیات ما قله ای هستند “از فلسفه” سایت که زبانش عوض شده من برا “تا نزدیکش” مینویسم!!

  9. سلام
    يامن خيلي بي حوصله ام
    يا 135 خيلي باحوصله
    يا هر دو
    يا هيچكدام
    وسط راه قاطي كردم متوجه نشدم چي به چيه بي خيال شدم
    حوصله استاد انگار بيشتربوده مثل خيلي چيزاي ديگه و برعكس خيلي چيزاي ديگه
    ………..
    شمس
    مولانا
    ساقي
    عشق
    دل
    مشكل
    هايل
    ساحل
    …….
    ……
    من گيج و گمم !!

  10. از همه مهم تر سهراب!
    چه کسی بود صدا زد سهراب؟؟؟
    بعدم بنده در مبحث حوصله سالیان سال باید بیام پیش آشنای عزیز درس پس بدم مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  11. سلام
    اولا شما لطف داريد
    دوما منم توي يه سري چيزاي ديگه فكر كنم بايد درس پس بدم….بهتون گفته بودم كه پايه ام
    سوما ببخشيد اين فقط حسم بود حمل بر جسارت نشه بازم بهتون گفته بودم اين روزا برام دعا كن آدم نيستم ….
    چهارما من ميخواستم “آشنا “باشم اما نشدمثل خيلي از چيزاي ديگه كه خالصانه ميخواستم اما نشد الان فقط يك “غريبه ام “غريبه را هم نه با كسي كاريست و نه كسي را با او كاري…….
    الهي كه همه با صبر و حوصله بتونيم همديگه رو خوب و درست درك كنيم و بفهميم كه اين عمل از جمله اعمال مرضي پروردگار است

  12. عرض سلام و ارادت خدمت آشنایی که خالصانه در بسیار مواقع یار و همراهم بود امیدوارم هیچ موقع بی حوصله و تا این حد نا امیدانه ننویسید.
    “نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت. مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: «گاهی یادم می رود که هستی، کاش بیشتر نسیم می وزید…»”
    موفق باشید
    در پناه خدای بزرگ

  13. سلام بر شما
    شما واقعا لطف داريد من قابل نيستم خوشحالم كه تونستم همراه خوبي براتون باشم تمام لذت زندگيم را در كمك به ديگران ميبينم از توصيه شما هم ممنون اگر چيزي مرا بي حوصله كرده دلايل مادي نبوده اين دلايل منو خيلي رنجور كرده گاهي سستي ها و كوتاهي ها سخت جبران ميشن شايدم اصلا جبران نشن دعا كنيم بتونيم اوني باشيم كه بايد باشيم
    از هر چه نا اميد باشم از لطف و رحمت خدا هرگز نااميد نيستم
    موفق باشيد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *