دلم گرفته از اين روزها، دلم تنگ است

ميـان ما و رسيدن، هـزار فرسنگ است
مرا گشايش چنـدين دريچه کافــي نيست
هـزار عرصه براي پريـــدنم تنگ است
اسيــر خاکـم و پرواز، سرنوشتــــم بود
فـرو پريدن و در خاک بودنم ننگ است
چگونه سر کنـد اينـجا ترانه ي خود را
دلي که با تپـش عشق او همـاهنگ است
هـزار چشـــمه ي فرياد در دلـم جوشيد
چگونه راه بجويد که رو به رو سنگ است
مـرا به زاويه ي بـاغ عشق مهمان کـن
در اين هزاره فقط عشق پاک و بي رنگ است

سلمان هراتی

*****************************

پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است

نوازش کن مرا با دست های خیس از عشقت

سرم را سخت در بر گیر

که می خواهم ببارم من به دشت شانه هایت

مرا بنگر  چنان کز عشق آتش گیرد

این غمهای پنهانم

مرا بنشان چنان کز ماه رویت

چراغانی شود شبها بیابانم

بیا بنگر بیا بنشان

بیا آتش بزن درد های بی پناهی را

بیا بر هم بزن رسم جدایی را

بیا کز دوریت جانم بیابان است

بیا بنگر که نام تو

در این شبهای تنهایی

مرا سوزاند

پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است

 

10 thoughts on “جهان سست است و بی بنیاد

  1. آيينه ها
    در چشم ما چه جاذبه اي دارند
    آيينه ها كه دعوت ديدارند

    ديدار هاي كوتاه
    از پشت هفت ديوار
    ديوارهاي صاف
    ديوارهاي شيشه اي شفاف

    ديوار هاي او،
    ديوارهاي من،
    ديوار هاي فاصله بسيارند!

    ديوارهاي او همه آيينه اند
    آيينه هاي من همه ديوار
    سلمان هراتی

  2. کاشکی زخم تو در جان داشتم

    پای در کوه و بیابان داشتم

    تا بپویم وسعت عشق تو را

    مرکبی از نسل طوفان داشتم

    دیدن روی تو آسان نیست آه

    کاشکی من داغ هجران داشتم

    آه از پاییز سرد ای کاش من

    از تو باغی در بهاران داشتم

    تا بیفشانم به پایت سر به سر

    کاشکی جان فراوان داشتم

    بعد از آن مثل شقایقهای سرخ

    خلوتی در باغ باران داشتم

    یک غزل بس نیست هجران تو را

    کاش صد ها شعر و دیوان داشتم

  3. بار خدايا دلم تنگ است

    براى من در اين دنيا

    اميد و عشق بى رنگ است

    اتش دل شعله ور كردن ، همه ننگ است

    خدايا رحمتى كن من دلم تنگ است

    از اين نامردمى ها بى وفايى ها و ادم ها كه

    حتى قلبشان از جنس سنگ است

    خدايا تو به زير چترى از باران كه مى بارد

    براى دل پناهم ده

    به جرم عاشقى آواره اين كوچه ها گشتم

    درون كعبه عشقت تو را هم ده

    خداوندا !!
    تو مى بينى تو مى دانى تمام دردهاى عشق ديرين را

    فقط ازچشم هاى اشكبار من تو مى خوانى

    كمك كن در زمانى كه دلم تنگ است

    بخوانم اسم زيبايت

    براى گوش جان ، نامت خوش آهنگ است.

  4. سلام چرا بیشتر از رنگ س ر خ استفاده شده تا رنگ آبی؟؟؟
    چرا زرد و سبز و … نداره؟؟؟؟
    چرا این دو رنگ؟؟؟ ممکنه بگن تعصب رنگی دارید که از این دوتا رنگ استفاده فرمودید!!!

    (-یعنی چی آخه به تو چه این چه سؤالاییه تو یه سایت علمی، فرهنگی و… می پرسی؟؟؟ این فقط حاصل سلیقست!!!
    _ اِ چه انتظاری داری تو؟؟؟ اینجا خیییییلیا می دونن که بنده یک آدم بی منطقم پس دنبال چی می گردی؟
    -آره دیگه وقتی دوستت استاد استدلال منطقی!!! باشه از تو دیگه غیر از این نباید انتظار داشت!!
    _ تازه بدیش اونجاس که همون استاد استدلال منطقی!!!! وقتی باهام حرف می زنه از ده کلمش یازده تاش اینه که “چقدر تو بی منطقی؟؟” اینم همش بخاطر عده دیگریست!!!
    -ناراحت شدی؟؟؟ شوخی کردن باهات؟؟؟
    _نه مگه ما هم باید ناراحت بشیم؟!
    -خیلی برات مهمه و ناراحت میشی برو با منطق بشو!
    _باشه بهش میگم)

  5. حیف که gmail باز نمیشه و… حوصله ندارم وگرنه بخاطر این حرفت جوری حالتو میگرفتم که… تو خودت استادی تو استدلال منطقی!!!!! حتماً میدونی که اینجور وقتا به شاگردات یاد دادی چی کار کنن؟!!!! تو چطوری جرأت کردی با من اینطوری حرف بزنی؟؟؟هاااااااااااان!!!!!!
    انقدر دلم میخواد الان اینجا بودی و اونوقت من….

    ببخشید البته از رسالت های صاحب سایت فاصله گرفتیم

  6. سلام آقای دکتر!
    چطور میشه تو سایتایی مث سایت شما که تو قسمت نظراتش شکلک نیست شکلک گذاشت؟
    البته زیاد مهم نیست اما بدونم بهتره

  7. سلام
    ***آدرس دهی به سبک اصفهانی***
    اندر حکایتی سه تا دانشجو که دوتاشون اصفهانی بودن آ یکیشون از اهالیی ارومیه باید بوگوئم که: یه روز صب طِرفا ساعتی 10 یه بنده خدایی از اهالیی ارومیه که اِز اتفاق دانشجویی دکترایی زمین شناسی بود همنطو که داش می رف رسید دمی دانشکده یی علوم تربیتی، اِز اونطرف دو نفر اصفهانیم وایساده بودن آ با هم می بحثیدن اینم بوگوئم که اِ این دوتا یکیشون لهجه اصفهانی داش. خلاصه ارومیه یه رسید بهشونا گف: ببخشید شما اصفهانی هستید؟؟ اونا گفتن: بله اِگه خدا قبول کنه طرف گف میخوام برم بانک بوووووووق که بیرون دانشگاهه شما میدونید چطوری برم؟؟؟
    اون که لهجه اصفهانی داش به طرف گف: میری اِز دری دانشگا بیرون از همونجا میری اونطِرفی خیابون بعد تا سر میدون دروازه شیراز میری آ بعد اِز خیابون چارباغم میری اونطِرف میشِد سر سعادت آباد بانک هِمونجاس
    یهویی اون که لهجه نداش گف: چرا لقمه را دور سرت میپیچونی؟؟؟ آ به دانشجوی ارومیه ای گف: خانوم شما از در که رفتید بیرون پیاده روی دست راست رو برید وقتی رسیدید به میدون آزادی میرید دست چپ
    اون لهجه اصفهانیه گف: اون که من گفتم که سر راس ترس اصی بذا براد کوروکیشا بکشم خلاصه کوروکیه را کشیدا اون بنده خدای ارومیه ای که دیگه داش گیج میزِد گف: باشه آ اومد برد یه دفه اون بی لهجه یه اومِد وسطا گف: خودت میفهمی چی کشیدی؟؟ خانوم همین کار که من گفتما بکن
    اون با لهجه یه به ارومیه یه گف: خودت بیبین آ قضاوت کن کی درس میگد آ کی اصفهانی تره من که لهجِم اصفهانیه یا این؟؟؟
    طرف بی لهجه یه گف: شنیدی که میگن آدرس اصفهانی؟؟؟ این که لهجه داره تو آدرس دهیم اصالت اصفهانیشو حفظ میکنه ها با طناب این نرو تو چاه
    طِرف لهجه داره که مایایی چرتاپرت گویی زیادیم داش گف: آباجی تو که زمین شناسی خوندی زیمینا بِکِن آ طبقی علائمی زمین شناسی برو جولو تا بش برسی
    خلاصه این بوگو آ اون وگو اون بنده یی خداوَم فک کنم هنو دارِد دم دانشکده علوم تربیتی گیج میزِند دوری خودش که حالا باید چی کا بوکوند آخِبرم ندارِ که دیگه بانکا بسن…!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *