امروز روز خوبی بود؛ از صبح تا اخر شب. شروع امروز متفاوت بود و پایانش هم متفاوت. امروز تو انجام کارای این روزام کارای خرد و کلان بی خودی گره میخورد. تلاشم بر این بود که این سه چهار تا کاری که این روزا دارما تموم کنم. امروز اما گره خوردن لایه های مختلف کارا باعث می شد تا چندین بار یه فرایندا یا یه تحلیل یا یه داده ساده را کنترل کنم. بعضی وقتا ادم متوجه بعضی چیزا نمیشه تا موقعی که تو یه موقعیت بغرنج  قرار بگیره. این  کنش ادماست که اونا را به ارزش یا ضد ارزش تبدیل میکنه. امروز تو گیرودار تمام این کارا این حس که ادم یه همسر داشته باشه از جنس نور، صبور و مهربون، از جنس آب، ادما امیدوار میکرد که قدمهای سخت و طاقت فرسای کارا محکم تر برداره. تمام تلاش های این ایام هدیه ای است بس کوچک به همسران شهدا، خواهران شهدا و به همسرم که از جنس اوناست. امروز هر نوع کاری که از صبح تا عصر انجام شد هدیه به همسرم، به پاکی و صداقتش، به تلاش و سعیش، به صبر و بردباریش، و به همراهی و همدلیش در تمام مراحل زندگی. نگاه هوشمندانه صبح امروز!! فعالیت و تلاش آینده ساز و امیدآفرین عصر امروز! و خشم پر خروش امشب! من و تمام نتایج انها در هر لایه، هدیه به همسرم و به باورهایش که مرا با او یگانه ساخت.

بنفشه زلف من ای سر و قد نسرین تن
که نیست چون سر زلف بنفشه و سوسن
بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم
که گل کسی نفرستد بهدیه زی گلشن
بنفشه گرچه دلاویز و عنبر آمیز است
خجل شود بر آن زلف همچو مشک ختن
چو گیسوی تو ندارد بنفشه حلقه و تاب
چو طره تو ندارد بنفشه چین و شکن
گل و بنفشه چو زلف و رخت به رنگ و به بوی
کجاست ای رخ و زلفت گل و بنفشه من
به جعد آن نکند کاروان دل منزل
به شاخ این نکند شاهباز جان مسکن
بنفشه در بر مویت فکنده سر درجیب
گل از نظاره رویت دریده پیراهن
که عارض تو بود از شکوفه یک خروار
که طره تو بود از بنفشه یک خرمن
بنفشه سایه ز خورشید افکند بر خاک
بنفشه تو به خورشید گشته سایه فکن
ترا به حسن و طراوت جز این نیارم گفت
که از زمانه بهاری و از بهار چمن
نهفته آهن در سنگ خاره است ترا
درون سینه چونگل دلی است از آهن
اگر چه پیش دو زلفت بنفشه بی قدراست
بسان قطره به دریا و سبزه در گلشن
بنفشه های مرا قدر دان که بوده شبی
بیاد موی تو مهمان آب دیده من
بنفشه های من از من ترا پیام آرند
تو گوش باش چو گل تا کند بنفشه سخن
که ای شکسته بهای بنفشه از سر زلف
دل رهی را چون زلف خویشتن مشکن

پ ن 1: الان که ساعتی از خشم پر خروش گذشته، میشه حدس زد که لایه اول پروژه به اتمام رسیده حالا از اینجا به بعدش باید دید کیا یا چیا سرا راه قرار میگیرن و چه اتفاقی براشون میفته (وای که چقدر خوشحالم هم برای اتمام کار و هم برای اتفاقاتی که خواهد افتاد).

پ ن 2: از نتیجه کار عصرم خوشحالم دعای دوستان تو این روزا تو شدن کاری به اون مهمی نقش برجسته ای داشت. دعای دوستان نبود چنین چیزی ممکن ناشدنی بود.  من مطمئنم صداقت بعضی عزیزان (دروغم که بگن نمیشه صداقتشونا زیر سئوال برد) و دعای با قلب مهربون و پاکشون این روزا در شدن این کار تاثیر به سزایی داشت. براشون ارامش و شادی از خدای بزرگ ارزومندم

پ ن 3: از کارای صبحم خوشحالم. هر چند این روزا دلم برای تو! تنگ میشه خیلی زودتر. نمیدوم چرا شاید حساس تر شدم یا دل نازک تر، دیگه صخره جلبک زده نیستم شایدم اتفاقات دیگری رقم خورده. در تمام زندگیم این همه دلتنگی یکجا نداشتم. همه را سر چهار راهی حراج میکنم تا دلم خنک شود و خیالم آسوده. نمیدانم می توانم خیالم را از تو خالی کنم بعضی وقتها فکر میکنم خیالم پر از تو است و اگر خالیش کنم دیگر خیال نیست.

پ ن 4: بازم دوست دارم از تک تک دوستانی که تو این ایام (به خصوص امشب در اوج خشم) همراهم بودند تشکر کنم. شاید خدا لطفی کرد و به زودی فرصتی داد یه جایی تو این دنیا کوچک دور هم جمع شدیم. البته معمولا اینجوریه که یه عده کار میکنن یه عده محصولا جمع میکنن اونم به اسم خودشون، من اما میدونم کیا بی نام و نشون زحمت کشیدن تا چنین بشود (البته اونایی هم که زحمت کشیدن چنین نشود را داریم!!!).

پ ن 5: از تمام اتفاقات این  روزا راضیم، حتی اتفاقاتی که به زودی خواهد افتاد. نتیجه با حضرت دوست که هر چه نیکوییست از اوست. خوشحالم فرصتی داد که کاری انجام شود. امیدوارم تلاشم رضای او را به دنبال داشته باشد.

پ ن 6: اللهمَ تَقَبَّل مِنّا هذا القُربان” خدایا این قربانی را از ما بپذیر!         

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *