امروز یکی از دوستان کارت دعوت به عروسی یکی از دوستانا داد. یاد خاطرات سالهای گذشته افتادم. کار عجیب و غریب نکرده تو این سالا باقی نذاشتیم (البته یه چندتایی مونده که همین روزا دیگه کامل میشه)! یادش به خیر یه روز رفتیم دفتر یکی از وزرای دولت دهم. دوستان (دو تفنگدار) دعوام کردند چرا گفتی دکتر نوروزی اسم یه استاد دیگه را میگفتی که بعدها هم هیچ کس نفهمه کی اومد این کار کرد. داخل اتاق اقای وزیر هم اقا داماد شبهای اینده می خواست با گفتمان بسیجی یکی از مشاورای آقای وزیر تربیت کند تا نادان نماند. مدیر یه بخش خاص وزارت علوم که بعدها شد معاون یه وزیر خاص چه چیزای عجیب غریبی از دانشگاه اصفهان می دانست (فکر نمیکردیم تو دو قدمی ما چه ادمایی هستند. البته به زودی ماهیتشون بیشتر رو خواهد شد اما اون روز سئوالات مدیر محترم و تعجب ما خودش خاطرهای است چند صد صفحه از سیستمی که درست شده که تربیت کنه!!!). یادش به خیر ناهار اون روز و راننده و ماشین. خدا حلال کنه. این کارت عروسی خستگی یه پروژه سنگینا بازتولید کرد. وقتی یه پروژه شکست بخوره خستگیش تا قیامت تو ذهن ادم میمونه. هر چند یاد و خاطره آقا دوماد که میخواست مشاور وزیر تو دفتر وزیر کتک بزنه ناخودآگاه باعث شد بخندم. احتمالا دوستمون که کارت داد فکر میکنه من حالم خوش نیست یا خیلی شاد شدم از عروسی یه گل پسر. امروز خوشحالم به خاطر دوستانی که دارم همه صادق و صریح و خوشحالم جانشین آقای داماد تو دانشگاه اصفهان مثل خودشه. یادش به خیر سفرمان به تهران! یادش به خیر جلسات گاه و بیگاه در پارک کوه صفه و اصحب صفه ای که اصحاب صفه ماندند. شاید یه روز دوباره به زودی زود دور هم جمع شدیم خارجیا برگشتند. تهرونیا هم برگشتند و اونایی که اصفهانن اومدن دوباره تو پارک کوه صفه جلسات هفتگی برگزار کردیم. برای کسی که از همه کوچک تر بود اما از همه بزرگتر بود ارزوی خوشبختی دارم ارزومندم در زندگی متاهلی هم چون روزهای سخت مبارزه ارزشمدار بماند که با بودن چون او می توان آسوده استراحت کرد.
پ ن 1: امروزم با اینکه هما نمی بینم اما صدا شلیکاش بهم آرامش میده، چنان دقیق میزنه تو هدف که ادم فکر میکنه صد ساله که داره کار میکنه ( نمی تونی باور کنی حدود 24 سالشه)
وقتی یک پروژه شکست بخوره، یعنی سوژه مورد نظر کتک نخورده!
تربیتی ترین تحلیل اینه که فرمانده عملیات نذاشته از تمام ابزارا استفاده بشه چون هدف وسیله را توجیه نمیکنه
کتک مساله مهم تو اون پروژه نبود
البته اگه برگردیم عقب جلوش نمیگرفتم تا یه مشاور وزیر کتک بخوره (اون موقع عاقل تر بودم)
همین طور که تو فلسفه مهم ترین سوال از وجود بما هو موجود هست.به نظرم در فعالیتهای سیاسی و فرهنگی هم مهمترین سوال کار عاقلانه بما هو عاقلانه هست.
امیدوارم تفسیرهایمان از کار عاقلانه همیشه عاقلانه باشد.
(چون همین الان فیلم لکه از فیلمهای جشنواره عمار را دیدم، نظرم نسبت به این کتکه،فعلا مثبته…)