یکی از چالش‌های جدی در هر نظام آموزشی اینه که امتحانات چگونه باید باشد و این مساله می تونه نسبت مستقیمی با کیفیت نظام اموزشی داشته باشه.

بعضی دانشجوها ظرفیت لازم برای دانشجویی را ندارند اما رشد کردن. دلیلش  اینه که استاد یا استادایی درست امتحان نگرفتن. دغدغه اصلی اینه که امتحان چگونه باید باشد؟

10 thoughts on “امتحانات و مشکلات آموزشی

  1. به نظرم میشه گفت این چالش با یک چالش دیگه مرتبط هست! و اون هم اینکه همه میخوان درس بخونن! یا به نوعی کار دیگه‌ای نمیخوان انجام بدن!
    در حالتی که افراد اگه تو امتحان رد بشن یا نمره ضعیفی بگیرن این موضوع تو تصمیم شون در مورد ادامه تحصیل یا رشته تحصیلی تاثیر داره، خوب اوضاع خوب هست! اما در شرایط فعلی همه میخوان ادامه تحصیل بدن و اصلا استعداد و سایر شرایط اهمیتی نداره، حتی تو انتخاب رشته هم کمترین نقش رو به استعداد و ویژگی‌های شخصی-ذاتی-خانوادگی و … میدن و …!
    گذشته از این موضوع، اگه فرض کنیم اون چالش تاثیری بر استاد و امتحان گرفتنش و نمره دادنش نداره (یا حداقل بر امتحان گرفتنش)، اون وقت میشه جواب داد که امتحان باید ارزیابی کنه که فرد اونچه که باید در این درس آموخته یا نه! و با فرض اینکه اونچه که باید آموخته بشه قبلا در نظام آموزشی به صراحت و البته به درستی بیان شده، دیگه خیلی سوال سخت نخواهد بود!
    معمولا بهترین شیوه ارزیابی، ارزیابی با یک یا چند نمونه عملی از نتیجه آموزش هست که هم درک شهودی و صحیح از موضوع و هم توانایی استفاده از اون رو به چالش میکشه و محفوظات هم تقریبا هیچ کمکی به فرد نخواهد کرد … طبیعتا ارزیابی تدریجی بهتر خواهد بود و موکول کردن تمام یا بخش عمده ای از ارزیابی به یک زمان خاص هم فرد رو با استرس و فشار مواجه خواهد کرد و هم موارد پیش‌بینی نشده و … ممکن هست روی شرایط فرد در زمان ارزیابی تاثیر بزاره …

  2. سلام
    میگن یکی از استادا 40 جلد کتاب فلسفه قراره از دانشجوهاش برا یه ترم امتحان بگیره!!
    شما استاد، به نظرتون کیفیت فدای کمیت نمیشه؟؟
    ما هفت هشتا کتاب کمِ کم 300صفحه ای قراره بعداً امتحان بدیم الان 12000بیت به اضافه یک پایان نامه نسبتاً طولانی داریم برا یکی از درسامون، کتاباش تحلیلی اند و همه منابع هم از اول ترم مشخص نبوده.
    تو کلاس فقط 5الی6000بیت خونده شده به نظرتون ما قراره چی امتحان بدیم؟؟ یک ماه بعد از امتحان چی یاد بچه ها می مونه؟؟
    اصلاً امکان نداره من نصفشم بخونم حالا به هر بهانه ای درگیر حاشیه ها بودن و… شاید بیشترش بخاطر این باشه که نمیتونم یه جا بشینم فقط کتاب بخونم اونوقت این میشه که اونی بهتر نتیجه میگیره که بیشتر نشته شب امتحان خونده!!
    این عادلانه نیست این ارزیابی به خدا عادلانه نیست…
    همین الان حاضرم با یکی از دوستانی که شاگرد ممتاز حساب میشه از یه جایی غیر از اون جاهایی که الان سرفصل امتحانه سؤال بپرسن یا بگن فلان مسأله رو توضیح بده و تحلیل کن اصلاً چرا خارج از کتاب، نه از منابع ترمای قبل، میخوام ببینم اون چی کارست من چی کاره!!!
    این عادلانه نیست این اصلاً عادلانه نیست اونوقت استادای محترم رو همین نمره در مورد دانشجوها قضاوت میکنن
    خوب بکنن! اما درست نیست این شیوه ها درست نیست…

  3. ضمناً من با تعریفی که شما و سیستم آموزشی دارید دانشجو نیستم اما تا حالا اومدم اونا که فارسی عمومی تو دانشگاه اصفهان پاس کردن میدونن نمره از گروه ما درنمیاد!!! اما ای کاش بر اساس علاقه و استعداد رشته ای رو میخوندیم یا تکالیف درسی رو بر این اساس به دانشجوها می دادند یا کلاس رو به شیوه فعال برگزار میکردند.
    من بیش از نصف ترم رو پیش مطالعه داشتم میرفتم اما کلاسا استاد محورن برا همین همه چی میمونه برا پایان ترم…
    حرف زیاده همشم حمله به استادا و مسءولینست حذف به قرینه لفظی و معنوی میکنم
    ((اینقدر بدم میاد از دانشجویان مثبتی که همچین شب امتحان میخونن که نمره شون خوب بشه و عزیز گروه بشن و بعد مدتی هیچی یادشون نیست!!! جداً چقدر این آدما بی کار مزخرفن…))

  4. مهم نیست امتحان باید چطور برگزار شوند مهم اینه که امثال تو نوچه های خودتون را از طرق میانبر در دوره های تکمیلی جا بدهید . و این در و آن در بزنید و وزارتخانه بروید تا بتوانند دوره دکتری قبول شوند یا خود را سمبل عدالت جا بزنید ولی همسرتان را از آموزش محور به پژوهش محور تبدیل کنید که خب اشکالی ندارد چون سیستم غلط بوده وایشان رشد متناسب با هوش وذکاوتش را نداشته است. آقاجان نقابو وردار!!!
    اینه

  5. اولا تا کور شود هر انکه نتواند دید
    ثانیا خانم من اموزش محور بوده پژوهش محور شده درخواست داده بررسی شده معدلشم مشخصه برخلاف شما که حقت نبوده رشد کردی.
    ثالثا من چه کسیا میانبر وارد دوره تحصیلات تکمیلی کردم یه نفرشون اسم ببر برای کی از وازرتخونه نامه گرفتیم اومده تو دوره؟ هر کس اومده طبق یه قانونی اومده به من چه ربطی داشته؟
    در ضمن هوش و ذکاوت خانم من صد برابر تو و امثال تو هستش امتحانشم مجانیه فرقش اینه که تو بی خودی رشد اون نه طبیعی رشد کرده. اتفاقا چون خانم من بهش ظلم کردن که لطف نکردن اونقدر لطف که به تو شده به خانم من شده بود الان پست دکتریشم گرفته بود. تو همین گروه علوم تربیتی هم اموزش محور پژوهش محور شده اونم من پارتیش بودم؟ من ادعای عدالت طلبی ندارم اندازه خودم پا عدالت وایستادم بر خلاف شما که همش با بی عدالتی رشد کردی؟

  6. سلام استاد
    ما هم وسط دعوا رسیدیم و گرم شنیدن انتقاد غیرمودبانه و غیر منصفانه جناب حاج رسول شدیم که یادمون رفت اون بالا چیچی خونده بودیم.
    به هر حال بنده هم بگم که استاد خیلی جاها امتحانشونو پس دادن، پس با این حرفا اذهان عمومی را مخدوش نفرمائید.
    لطفا به راوی که براتون خبر آورده رجوع کنید. شاید از کسائی باشه که به خاطر انتقاد استاد از چنین مسائلی ضربه خورده و حالا قصد تلافی داره(خیلی خوش بینانه توپو انداختم تو زمین راوی.وگرنه خود تون مضنون درجه اولید)
    راستی یادم نره که به ادعا نیست که طرف رو به یه چیز می شناسن، به اهل عمل بودنه که استاد اگر برچسب عدالت طلبی هم دارن به خاطر عملکردشونه که برای همه هم روشنه. پس بیخود خودتونو خسته نفرمائید لطفا!!!!!!!!!!!!!
    غیرتی شدم جواب سوال استاد یادم رفت
    میرم و دوباره بر میگردم

  7. گشت غمناک دل و جان عقاب
    چو ازو دور شد ايام شباب
    ديد کش دور به انجام رسيد
    آفتابش به لب بام رسيد
    بايد از هستي دل بر گيرد
    ره سوي کشور ديگر گيرد
    خواست تا چاره ناچار کند
    دارويي جويد و در کار کند
    صبحگاهي ز پي چاره کار
    گشت بر باد سبک سير سوار
    گله کاهنگ چرا داشت به دشت
    ناگه از وحشت پر ولوله گشت
    و ان شبان بيم زده، دل نگران
    شد پي بره‌ نوزاد دوان
    کبک در دامن خاري آويخت
    مار پيچيد و به سوراخ گريخت
    آهو استاد و نگه کرد و رميد
    دشت را خط غباري بکشيد
    ليک صياد سر ديگر داشت
    صيد را فارغ و آزاد گذاشت
    چاره مرگ نه کاريست حقير
    زنده را دل نشود از جان سير
    صيد هر روزه به چنگ آمد زود
    مگر آن روز که صياد نبود
    آشيان داشت در آن دامن دشت
    زاغکي زشت و بد اندام و پلشت
    سنگها از کف طفلان خورده
    جان ز صد گونه بلا در برده
    سال‌ها زيسته افزون زشمار
    شکم آکنده ز گند و مردار
    بر سر شاخ ورا ديد عقاب
    ز آسمان سوي زمين شد به شتاب
    گفت که اي ديده ز ما بس بيداد
    با تو امروز مرا کار افتاد
    مشکلي دارم اگر بگشايی
    بکنم آنچه تو مي‌فرمیاي
    گفت: ما بنده درگاه توایم
    تا که هستيم هوا خواه توايم
    بنده آماده بود فرمان چيست؟
    جان به راه تو سپارم، جان چيست؟
    دل چو در خدمت تو شاد کنم
    ننگم آيد که زجان ياد کنم
    اين همه گفت ولي در دل خويش
    گفتگويي دگر آورد به پيش
    کاين ستمکار قوي پنجه کنون
    از نيازست چنين زار و زبون
    ليک ناگه چو غضبناک شود
    زو حساب من و جان پاک شود
    دوستي را چو نباشد بنياد
    حزم را بايدت از دست نداد
    در دل خويش چو اين راي گزيد
    پر زد و دور ترک جاي گزيد
    زار و افسرده چنين گفت عقاب
    که مرا عمر حبابیست بر آب
    راست است اين که مرا تيز پرست
    ليک پرواز زمان تيز تر است
    من گذشتم به شتاب از در و دشت
    به شتاب ايام از من بگذشت
    ارچه از عمر دل سيري نيست
    مرگ مي‌آيد و تدبيري نيست
    من و اين شهپر و اين شوکت و جاه
    عمرم از چيست بدين حد کوتاه؟
    تو بدين قامت و بال ناساز
    به چه فن يافته‌اي عمر دراز؟
    پدرم از پدر خويش شنيد
    که يکي زاغ سيه روي پليد
    با دو صد حيله به هنگام شکار
    صد ره از چنگش کردست فرار
    پدرم نيز به تو دست نيافت
    تا به منزلگه جاويد شتافت
    ليک هنگام دم باز پسين
    چون تو بر شاخ شدي جايگزين
    از سر حسرت با من فرمود
    کاين همان زاغ پليدست که بود
    عمر من نيز به يغما رفته است
    يک گل از صد گل تو نشکفته است
    چيست سرمايه اين عمر دراز؟
    رازي اينجاست تو بگشا اين راز
    زاغ گفت : گر تو درين تدبيری
    عهد کن تا سخنم بپذيري
    عمرتان گر که پذيرد کم و کاست
    ديگران را چه گنه کاين ز شماست
    زآسمان هيچ نياييد فرود
    آخر از اين همه پرواز چه سود؟
    پدر من که پس از سيصد و اند
    کان اندرز بد و دانش و پند
    بارها گفت که بر چرخ اثير
    بادها راست فراوان تاثير
    بادها کز زبر خاک وزند
    تن و جان را نرسانند گزند
    هر چه از خاک شوي بالاتر
    باد را بيش گزندست و ضرر
    تا به جايي که بر اوج افلاک
    آيت مرگ شود پيک هلاک
    ما از آن سال بسي يافته‌ايم
    کز بلندي رخ بر تافته‌ايم
    زاغ را ميل کند دل به نشيب
    عمر بسيارش از آن گشته نصيب
    ديگر اين خاصيت مردار است
    عمر مردار خوران بسيار است
    گند و مردار بهين درمانست
    چاره رنج تو زان آسانست
    خيز و زين بيش ره چرخ مپوی
    طعمه خويش بر افلاک مجوي
    آسمان جايگهي سخت نکوست
    به از آن کنج حياط و لب جوست
    من که بس نکته نيکو دانم
    راه هر برزن و هر کو دانم
    آشيان در پس باغي دارم
    وندر آن باغ سراغي دارم
    خوان گسترده الواني هست
    خوردني‌های فراوانی هست
    آنچه زان زاغ و را داد سرا
    گند زاري بود اندر پس باغ
    بوي بد رفته از آن تا ره دور
    معدن پشّه، مقام زنبور
    نفرتش گشته بلاي دل و جان
    سوزش و کوري دو ديده از آن
    آن دو همراه رسيدند از راه
    زاغ بر سفره خود کرد نگاه
    گفت :خواني که چنين الوانست
    لايق حضرت اين مهمانست
    مي‌کنم شکر که درويش نيم
    خجل از ما حضر خويش نيم
    گفت و بنشست و بخورد از آن گند
    تا بياموزد از و مهمان پند
    عمر در اوج فلک برده به سر
    دم زده در نفس باد سحر
    ابر را ديده به زير پر خويش
    حيوان را همه فرمانبر خويش
    بارها آمده شادان ز سفر
    به رهش بسته فلک طاق ظفر
    سينه کبک و تذرو و تيهو
    تازه و گرم شده طعمه او
    اينک افتاده بر اين لاشه و گند
    بايد از زاغ بياموزد پند؟
    بوي گندش دل و جان تافته بود
    حال بيماري دق يافته بود
    گيج شد، بست دمي ديده خويش
    دلش از نفرت و بيزاري ريش
    يادش آمد که بر آن اوج سپهر
    هست پيروزي و زيبايي و مهر
    فرّ و آزادي و فتح و ظفرست
    نفس خرّم باد سحرست
    ديده بگشود و به هر سو نگريست
    ديد گردش اثري زينها نيست
    آنچه بود از همه سو خواري بود
    وحشت و نفرت و بيزاري بود
    بال بر هم زد و برجست از جا
    گفت : کاي يار ببخشاي مرا
    سال‌ها باش و بدين عيش بناز
    تو و مردار تو عمر دراز
    من نيم در خور اين مهمانی
    گند و مردار ترا ارزاني
    گر بر اوج فلکم بايد مرد
    عمر در گند به سر نتوان برد
    شهپر شاه هوا اوج گرفت
    زاغ را ديده بر او مانده شگفت
    رفت و بالا شد و بالاتر شد
    راست با مهر فلک همسر شد
    لحظه‌‌اي چند بر اين لوح کبود
    نقطه‌اي بود و سپس هيچ نبود

    سلام
    حماسی ترین و شورانگیزترین مثنوی معاصر البته شاید از نگاه من تقدیم شما استاد گرامی و واقعاً استاد
    ((امیدوارم کسی نگه بی ربط گذاشتم خیلی هم باربطه))

  8. خانم دی باربط بی‌ربطش مهم نیست
    من ادعای استادی ندارم منتهی بعضیا حسودن رشد دیگران را نمی تونن ببینن و ضعف خودشونا. لذا دنبال این می گردن موفقیت یکی یا رشد یکی به چیزهای بی ربط نسبت بدن دانشجوهای من اندازه خودشون کار می کنن نیازی هم به حمایت من ندارن. از حرف زدن ادما شخصیتشون پیداست. تو کشور ما کوتوله ها چون قدش نمیرسه اویزون یکی میشن بلکه رشد کنن از همه ابزار هم کمک میگیرن
    ادمای رشید نیازی به این امر ندارن، دنبالشم نبوده و نیستند.

  9. سلام استاد
    شما نباید نظر یه ادم بی تربیت که شان خانم شما و بعضی از دانشجویان را با توهین زیر سئوال برده نمایش بدید. شما می‌تونید از حق خودتون بگذرید از حق دیگران که با شما رابطه دارن یا کار می کنند نه.

  10. سلام من اینجا به جز موارد حاد که اونها هم شخصی نبودند بلکه بیشتر پیامد اجتماعی داشتند (اونم در حد کمتر از انگشتان دست) نظری را سانسور نکردم.
    در مورد این نظر هم صرف نظر از توهین امیز بودن دیدگاه فرد که قبلا هم بی ادبانه صحبت کرده بود ظاهرا کشف بزرگی کرده بود که من اهل پارتی بازی هستم گفتم بذازم اینجا کشفش نابود نشه من نه مثل بعضیا به ناحق و با الزام و بی ربط اسم خودما به مقاله یا کتابی اضافه کردم و نه حق دانشجویی را تضییع کردم. منتهی تو مکتب ادمای منفعت طلب منافع خودشون حقه و هر چیزی با اون ناسازگار باشه ناحق. در مورد قضیه حقوق معنوی خانم هم بلاخره غیر از این نظر تو جوابای قبلی هم نوشتم بر خلاف دیگران که از همه ابزارهای ناحق برای رشد خودشون و اطرافیانشون استفاده کردن و می کنن بودن ایشون با ما غیر ضرر براش چیزی نداشته
    ما هم می تونستیم خیلی کارا بکنیم. بلاخره نظر ایشون این بوده ما هم جوابشا دادیم. فکر نکنم کسی حرف غیر منطقی و بی پایه کسیا قبول کنه مگر انکه مثل خودش باشه. در مورد دانشجویان چه لیسانس چه فوق و چه دکتری من یادم نمیاد به دانشجویی گفته باشم تو بیا با من کار کن اگر ابراز علاقه ای بود و ظرفیتشم بوده سعی کردیم به رشد دانشجوها کمک کنیم اتفاقا به دلایلی که قصدم ندارم بهش بپردازم و یه روز بهش می پردازم عمده کارای اون دانشجوها جز بهترین ها بوده و نیازی هم به تعریف و زور زدن من که به ناحق رشد کنن ندارن. اونجا هم به دانشجوهایی که با من کار می کنن ظلم شده چون مورد حسادت واقع میشن چون اونکه نظر داده اونقدر از این قضیه ناراحت بوده نتونسته ناراحتیش پنهان کنه. منش ادما از وضعیتشون خبر میده و این نظر و نظرات قبلی نشون میده که ایشون چه جور ادمی هستند.
    منم برام نظرات بالاتر و بزرگتر از اینا مهم نیستن تا برسه به اینا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *