12 thoughts on “آرزو

  1. گفتم شبي به مهدي اذن نگاه خواهم
    گفتا كه من هم از تو ترك گناه خواهم
    گفتم شبي به مهدي بردي دلم زدستم
    من منتظر به راهت شب تا سحر نشسستم
    گفتا چه كار بهتر از انتظار جانان
    من راه وصل خود را بر روي تو نبستم
    گفتا حجاب وصلت باشد هواي نفست
    گر نفس را شكستي ، دستت رسد به دستم
    گفتم ببخش جرمم اي رحمت الهي
    شرمنده تو بودم شرمنده تو هستم
    گفتا هزار بارت جرم گناه بريدم
    پرونده تو ديدم چشمان خود ببستم
    گفتا مباش نوميد از خانه اميدم
    من كي دل محب شرمنده را شكستم ؟

  2. سلام از بنده است
    فقط یک استاد واقعی می داند که شاگردش به چه دعایی نیاز دارد!!!
    به قول خودتان برقرار باشید

  3. آرزو
    نامت را میگذارم آرزو
    همان نامی که برایم بود آرزو

    نامت را میگذارم آرزو
    که در خیالم هست همیشه آرزو

    نامت را میگذارم آرزو
    که در خواب هم میبینم آرزو

    نامت رامیگذارم آرزو
    که همیشه هست برایم آرزو

    نامت را میگذارم آرزو
    که روزگاری داشته باشم آرزو

    نامت را میگذارم آرزو
    که خاطراتش هست برایم آرزو

    نامت را میگذارم آرزو
    همان آرزویی که برایم بود آرزو

    نامت را میگذارم آرزو
    ازتوچیزی نخواستم خدا جز آرزو

    نامت را میگذارم آرزو
    چون که من نرسیدم به آن آرزو

  4. سلام شرمنده ببخشید من که گفتم داشتم امتحان میکردم جای تمرین نداریم دولت بودجه نمیده زمین نمیده امکانات نیست ورزش مجازی تو کشور ما مظلومه… حالا هی ملت برن راهپیمایی هی رأی بدن چقدر بگن: رأی ندهید رأی ندهید رأی ندهید…
    حالا که اینطوریاس پس اینم بگم و برم:

    در موسم سخت ابتلا می آییم
    یکشنبه به یاد شهدا می آییم
    حاشا که برای نان *ولی* بفروشیم
    حالا که *علی* گفت بیا، می آییم

    بازم ببخشید

  5. به پايت ريختم اندوه يك دريا زلالي را

    بلور اشك‌ها در كاسه ماه هلالي را

    چمن آيينه ‌بندان مي‌شود صبحي كه بازآيي

    به وقتش فرش راهت مي‌كنم گل‌هاي قالي را

    نگاهت شمع آجين قبله جان غزالان است

    غمت عين القضاتي مي‌كند عقل غزالي را

    چه جامي مي‌دهي تنهايي ما را جلال‌الدين!

    بخوان و جلوه‌اي بخشاي اين روح جلالي را

    شهيد يوسفستان توام زلفي پريشان كن

    بخشكان با گل لبخندهايت خشكسالي را

    سحر از ياس شد لبريز دل‌هاي جنوبي‌مان

    نسيم نرگست پر كرد ايوان شمالي را

    افق‌هايي كه خون رنگ‌اند، عصر جمعه مايند

    تماشا مي‌كنم با ياد تو هر قاب خالي را

    كدامين شانه را سر مي‌گذارم وقت جان دادن

    كدام آيينه پايان است اين آشفته حالي را…

    علیرضا قزوه

  6. بنده تربین آزاد می خوام نمی شه یه نفرو نقد کنیم؟؟؟!!!
    خودتون داوطلبانه فضا بدید تا ملت نقد کنن شما رو.
    چندوقته کسی رو نقد نکردم فقط نقد شدم می خوام یه استادُ نقد کنم یه کم اعتماد به نفسم بره بالا
    یادم رفت……………… سلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *