يكي از اين چيزهاي نابي كه تو اين چند روزه ياد گرفتم درست ديدنه. البته ما مدعي درست ديدن هستيم اما اين چند روزه خيلي چيزا دستم اومده كه بد نيست با داستاني از وبلاگ يه دوست توضيح بدم

روزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت كرد و اینكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت كه سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ كرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می كند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی كند.شیوانا با تبسم گفت:” اما عشق تو به دخترك چه ربطی به دخترك دارد!؟”

شاگرد با حیرت گفت:” ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟”

شیوانا با لبخند گفت:” چه كسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترك ندارد. هركس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترك برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است كه شعله این عشق را در دلت خاموش نكنی . معشوق فرقی نمی كند چه كسی باشد! دخترك اگر رفت با رفتنش پیغام داد كه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا كند! به همین سادگی!”

بعضي وقتها ما قضايا را درست مي بينم اما به زعم خودمان و من در اين عرصه چيزاهايي اموختم كه ارزش زيادي برام داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *