این روزا مشغله های ذهنیم بیشتر شده
بیخیال کار علمیم یعنی فکر کنم بسه دیگه کار علمی زیاد باشه خوب نیست در حد یه استاد متوسط
کارای دانشجویان محترم انداختم گردن خودشون؛ یعنی کارای مدیریت علمیم واگذار کردم
بیخیال آموزش و این چیزا هم شدم میرم سر کلاس و برمیگردم در همین حد
کارای اجرایی دانشگاهم که رو سر ادم میریزنا جدی نگرفتم
یعنی مثل بقیه شد شد نشد بی خیال مگه من چه فرقی با بقیه دارم
تازه کار که نکنی خوب بیشتر وبهتر پیشرفت می کنی
اما نمیدونم چرا حس میکنم خسته ام کارام زیاده
البته حضورم یه جاهایی زیاد شده من بهش مشکوکم
اما دست خودم نیست زنگ میزنن نمی تونم بگم نه
اما در مجموع فکر میکنم خیلی مشغله دارم نمیدونم چرا؟؟؟
تازه استاد شدید!
مبارکتون باشه!!!
همین سیر رو که ادامه بدید به یه سال نمیرسه استاد تمام میشید!!!
((این صدای اعتراض و ناراحتی یه دانشجوست که مونده حسی که با خوندن این متن پیدا کرده رو چه طوری بیان کنه؟ اصلاً باور کردنی نیست…))
خوب خوبه دیگه دانشگاه هم همینا از من می خواهد
سلام استاد!!!نبینیمتان کسل و بی حوصله و . . . باورکنید این حرفا اصلا بهتون نمیاد. این جوری شدن هم به نظر من اختیاری نیست . بعضیا ذاتشون اینجوریه که صدقه سری دیگرون بخورن و البته خودم هم به نتیجه رسیدم آدم هرچه بی عرضه تر باشه دنیا بیشتر به میلش می گذره و هرچی تلاشگر، باید به سختی و مشقت و . . .
خلاصه سرتون رو درد نیارم. این حرفا به یکی میخوره که به هر دلیل بخواد با خودش لجبازی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!البته ببخشیدا! یه چیز دیگم هست ؛ از عمده دلایل محبوبیت شما استاد بزرگوار برای ما متفاوت بودنتون از بقیه است. خواهش میکنم استاد ما رو تغییر ندید!!!!!!!!!!!!!
سلام از لطفتون ممنون
بنده بی تقصیرم
خودمم نمیدونم
برا من رفتار دیگران خیلی مهم نیست
از درد سخن گفتن و از درد شنيدن
با مردم بي درد نداني كه چه درد است
سلام
قطعا در فراز و نشيب ها اين احساس و اين حالت برا خيلي ها پيش مياد و معمولا هم گذراست مگر…….
نميدونم بايد نظري بديم يا نه چرا كه شايد درد شما را ما نفهميم از طرفي اگر رفتار ديگران براتون مهم نباشه ميگيم نكنه حرفا و نظراتشون هم همينطور باشه
لذا اين جمله دوست داشتني خودتون را تقديم خودتون ميكنيم كه
توفيق رفيق راهتان
سلام استاد.
فرق شما با بقیه اینه که شما دکتر نوروزی هستید اونا نیستند! در واقع فرقتون اینه که شما «هستید» اونا «نیستند»!!!
من فکر می کنم واسه کسی که نگاهش از بقیه خیییییییلی بلندتره و اعتقاداتش عمیقتر… این حالتا پایدار نیست. مطمئنم شما همیشه «هستید» (حتی اگه یه وقفه ای پیش بیاد)
سلام
خیلی عجیبه که این روزا چنین جملاتی رو زیاد می شنوم…. حتی چند وقتیه که خودم گرفتار چنین وضعیتی شدم….اما اصلا انتظار نداشتم این حرفو از شما بشنوم…..چون همیشه پر انرژی و با نشاط هستید و مایه امید سایرین
مسئله ای که برای من پیش اومده اینه که شاید چیزی غیر از اونچه مربوط به خود آدمهاست گاهی زیاد از حد داره روی اونها تاثیر میذاره…اعمال و رفتار اطرافیان…… مشغله زیاد…..خستگی از کارهای قبلی….. حتی نوع غذا یا حتی آب و هوا و…گاهی فکر می کنم موجی از انرژی های منفی به یکباره از یه جای نامشخص و به دلایل نا معلوم ( نامعلوم برای ما البته) میاد سراغمون و به زودی هم از بین میره…..اما چیزی که برای من مسلمه و بارها تجربه اش کردم اینه که این حالت ها گذرا و موقتی و حتی شاید بشه گفت گاهی لازمه.
به قول حسین پناهی:
یک وقت هایی
باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی “تـعطیــل است”
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی
به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند …
انشاء الله به زودی آرامشتون رو به دست میارید
سلام استاد خصلت زندگي كردن در دنياي دوقطبي همينه و خصلت زندگي كردن در ذهن كه مثل پاندول ساعت از قطبي به قطب مخالف در حركت باشيم. اتفاقا من دارم توي كتابهاي شما و ديگران دنبال حل اين مشكل ميگردم كه چطوري ميشه خارج از دنياي ذهن زندگي كرد. قرن هاست زن و شوهر هاي دنيا با جنگ و جدال زندگي مي كنند و هر روز هم به تعداد مشاوران و روانشناسان دنيا اضافه ميشه ولي هنوز هم مشكل به جاي خودش باقي مونده . آدمها تو دنياي ذهن بين دو قطب منفي و مثبت عشق و نفرت حركت مي كنند. وقتي جهان دو قطبي خير و شر وجود داره و آفريننده اين جهان نيز خداوند خير مطلقه پس حتما راهي هست كه وارد دنياي تك قطبي شد استاد لطفا راهنماييم كنيد
سلام
این اوضاع ما همه اش به خاطر اینه که از معنویت فاصله گرفتیم! چرا هر روز مشاوران و روان شناسان بیشتر می شوند؟ چرا هر روز افسرده تر می شویم؟ چون هر روز بیشتر غربی میشویم.
چرا در دنیای غرب روان شناسان فعال ترند؟ چون آنها با معنویت فاصله زیادی دارند.
چرا از مدلهای ساختمان سازی و شهرسازی غربی جدا نمی شویم؟ چرا به سمت الگوهای اسلامی قدم برنمی داریم چرا بازگشت نمیکنیم به آنچه داشتیم؟ چرا علوممان تک بعدی شده؟ آیا آن روزها که افراد جامع معقول و منقول بودند مؤثرتر نبودند؟؟؟
سلام
ببخشید فکر کردم اینجا تریبون آزاده!
میگن دانشگاه صنعتی به خاطر شیوه بد ساختمان سازیش و نوع مصالحش افسرده و بسیار بالاتر از افسرده زیاد میده بیرون!
البته خودم اول نطقیات بالا رو نقد کنم: آیا الآن میشه که کسی جامع معقول و منقول باشه؟
اگه باید مدل اسلامی ارائه بشه و اگه شکل غربی مشکلات روحی بوجود میاره اونوقت کی قراره مدل اسلامی بده؟ و کِی؟
و…!!!
مگه مجبور بودم آخه؟؟؟!!
همین جا از همه معذرت میخوام چون حرفام بی مورد بود و بر اثر یک بی دقتی ناشی از عجله بیان شده بود
امیدوارم ببخشید شرمنده همگی